بدون هیچ مقدمه ای باید بگویم که نمیدانم این تاریخ و تمدن ما چه آزاری یاهر چیر دیگری به این خارجی ها رسانده که این قدر دوست دارند ان را تحریف کنند. فقط همین کم مانده بود که بگویند کوروش کبیر پادشاهی خون ریز و ستمگر بوده است. خود من به شخصه هیچ وقت فکر نمی کردم المان ها این کار را منظورم تحریف است را انجام دهند .اخه هم خون بودنی هم نژاد بودنی گفتن.اخه نمی گویند که بروند ۴تا دانه کتاب بخوانند .نمی گویند که بروند تورات بخوانند تا بفهمند ناجی یهودی ها کیست؟ .اخه المانی ها اصلا خودتان تاریخ دارید .همش یا بیابان گرد بوده اید یا یکیتون شد هیتلر اون همه جنایت در حق بشریت کرد.البته دوست نداشتم این حرق را در مورد هیتلر بزنم اما خوب کورش کبیر است(درود خدا بر او باد)دیگر.شوخی شوخی با کوروش کبیر هم شوخی.نمی روند از یهودی ها بپرسند موقعی که جمع می شوند برای چه کسی دعا می کنند. واقعا معلوم نیست مقصود و هدف نویسندگان این مطلب چه بوده است؟
برچسب‌ها: مقاله اشپیگل در مورد کوروش کبیر / سام بختیاری /حقوق بشر کوروش / ,

تاريخ : 11 / 12 / 1392 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان ” فره وشی” یا ” فروهر” نام دارد که قدمت آن بیش از ۴۰۰۰ سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره هایشاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم
برچسب‌ها: تاریخ ایران / ایران باستان / فروهر /معنی فروهر / ایمان مکوندی , ,

ادامه مطلب
تاريخ : 11 / 12 / 1392 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
در کوچه های شهرمن مردانگی ویران شده اعدام هم کیشان من پایان هر طوفان شده ای رهگذ ر بشنو زمن اینجا در این ماتم سرا در زیر ضرب چکمه ها آزاد گی پنهان شده از شرم این آوارگان این تازیان دد سرشت در ذهن هم خونان من تاریخ ما ویران شده بشنو زمن ای رهگذر برگرد از این خانه برو اینجا کنار نعش گل پروانه بی ایمان شده ای رهگذر این ناله را به گوش عالم برسان خاک من آن ملک کیان بازیچه ی دیوان شده
برچسب‌ها: شعر در مورد ایران / یادکار کوروش / هخامنشی / وطنم/ ایران ,

تاريخ : 11 / 12 / 1392 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
گرگها ! خوب بدانند از ایل غریب / گر پدر مرد تفنگ پدز هست هنوز- گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند / توی گهواره چوبی پسری هست هنوز - آب اگر نیست نترسیدکه در قافله مان/ دل دریایی چشمان تری هست هنوز
برچسب‌ها: بختیاری / کوروش / کوروش بزرگ / ایمان مکوندی / شعر در مورد ایل بزرگ بختیاری / شعر لری ,

تاريخ : 11 / 12 / 1392 ا 10 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
بگو ای خداوند جان و خرد بگو با من از مکر دیوان و دد بگو خاک من از چه ویران شده لگد مال سم ستوران شده بگو ای خداوند جان آفرین بگو با من از خاک ایران زمین که ماوای من ملک تازی نبود بجز نیکی و سرفرازی نبود که علم و خرد زاده ی پارس بود دل آدمی غرق در یاس بود بزن نعره ای دل که طوفان شده کنام کیان خاک موران شده دگر نامی از رستم و کاوه نیست کنون مرد این بوم آزاده کیست خرد مرد واین خانه ویران شده تهی از سران و دلیران شده بگو ای خداوند جان آفرین بگو با من از خاک ایران زمین بگو خاک من از چه ویران شده لگد مال ثم ستوران شده

تاريخ : 23 / 11 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
تاريخ : 19 / 11 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند * * * * * *جملات کوروش کبیر * * * * * * دشوارترین قدم، همان قدم اول است .
برچسب‌ها: ایمان مکوندی ,

ادامه مطلب
تاريخ : 12 / 11 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
سردارمريسم بختياري از زنان كم نظير تاريخ ايران و تاريخ قوم بختياري است در سال 1294 قمري در قلعه چغاخور مقرحكومتي پدرش حسينقلي خان ايلخاني بختياري ديده به جهان گشود .درحاليكه تنها چهل روز از تولدش گذشته بود وي را به عقد علي قلي خان چهارلنگ محمود صالح پسر محمد علي خان در آوردندسردارمريم بختياري رابايداز نادره زنان تاريخ ايران به شمار آورد شير زني كه از ميان قوم شهير وغيور بختياري برخاسته و عظمت دو ابر قدرت روس و انگليس را در هم شكست. .بي بي مريم در حاليكه تنها پنج سال از عمرش را سپري كرده بود پدرش حسينقلي خان ايلخاني به دستور دربار وبه وسيله مسعود ميرزاي ظلل السلطان حاكم اصفهان به شهادت رسيد و.برادرانش علي قلي خان و اسفنديارخان را به زندان افكندند و يك دوره سخت هفت ساله را بر خانواده ايلخاني تحميل كردند….(.ادامه دارد)- پس از يكسال علي قلي خان سردار اسعد با پادرمياني اتابك اعظم از زندان آزاد وپس از مواجهه شدن با بي مهري عمويش امام قلي خان حاجي ايلخاني كه به جاي حسين قلي خان ايلخاني مقتول مقام ايلخاني گري را تصاحب كرده بود .به تهران عزيمت وبا درجه سرتيپي به رياست قواي گارد شاهي منصوب گرديد.در اين دوره خانواده ايلخاني تحت تحريكات ظلل السلطان و همراهي ايلخاني جديد دوران سختي را سپري كردند.دوره اي هفت ساله كه با آزادي اسفنديارخان از زندان و اهداي لقب سردار اسعدي به وي وهمچنين انتصاب ايشان به سمت ايلخاني بختياري به اتمام رسيد .اگر نبود درايت و دور انديشي علي قلي خان سردار اسعد بدرفتاري كه عمو هاوفرزندانشان در حق خاندان ايلخاني روا داشته بودند براي هميشه دشمني و كدورت را در بين آنان حاكم ميساخت .پس از اين دوران بي بي مريم علي رغم بي ميليش به خانه بخت ميرود خاندان خوانين محمود صالح كه سابقه حاكميتشان به چند صد سال پيشتر از اين زمان ميرسيد به دليل اختلافات داخلي و تحريكات خوانين دوركي از قدرت و صلابت آنچناني كه اجدادشان از آن بر خوردار بودند برخودار نبودند .ثروت و قدرت آنان صرف رقابتهاي قدرت طلبانه شده و اين امر سبب تحليل جايگاه تاريخي آنان شده بود.بي بي مريم چهار سال ونيم باهمسرش علي قلي خان زندگي كرد و تا زماني كه به گفته خودش علي قلي خان به وسيله برادرش با سم مسموم وكشته گرديد بي بي در ميان اين خانواده بسر برد وحاصل اين چهار سال زندگي مشترك سه فرزند پسر بود پسراني بنامهاي:محمد علي خان +علي مردان خان و سهراب خان كه علي مردان خان خود افتخار آفرين تاريخ بختياري گرديد…ادامه دارد

ادامه مطلب
تاريخ : 16 / 10 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
حاج علی قلی خان سردار اسعد بختیاری پدرانقلاب مشروطیت جایگاهی فراتر ازنلسون ماندلادارد.مي گوييد چرا؟اندكي تامل كنيد به يك قرن پيش بازگرديد در مسير تاريخ و بزرگمردي را بنگريد ايستاده بر اريكه قدرت پادشاهي در قبضه قدرت اوست.همين ديروز سلطان محمد عليشاه قاجار را از اريكه قدرت به زير كشانده است.سه هزار جنگجوي شجاع بختياري تحت فرمانش نظم و انضباط را در تهران پايتخت ايران برقرار كرده اند . وما در اين بازگشت بي پايان ملاحظه مي كنيم كه سفراي روس وانگليس شتابان پيش مي آيند آنان هم واقعيت را پذيرفته اند آري پيشنهاد پذيرش پادشاهي ايران را به سردار بختياري ارائه مي دهند .نشريات اروپايي از سلسله پادشاهي جدیدی که بزودی در ایران تاسیس خواهد شد می نویسند و ازسردار اسعد بختياري وقوم بختیاری ياد مي كنند كه بزودي در ايران زمامدار حكومت خواهند شد .آنان از اصالت آريايي و ايراني اين سلسله پادشاهي مي گويند و سفراي روس و انگليس همچنان ايستاده اند تا كه اين خبر مهم يعني پذيرش پادشاهي ايران را توسط حاج علي قلي خان سردار اسعد بختياري به ممالك متبوعشان مخابره كنند كه ناگهان خان بختياري از جاي بر ميخيزد و با عصبانيت فرياد ميزند كه نه نه هرگز من نه از روي خودخواهي و جاه طلبي به اين قيام دست زده ام ونه به تاج وتخت پادشاهي چشم دوخته ام من از براي وطن وحاكميت قانون جان و مال و هستي ايل و تبارم را به قربانگاه آورده ام و فورا دستور ميدهد مجلس بزرگان در بهارستان تشكيل و براي پادشاه جديد چاره جويي كنند.به راستي چنين بزرگمردي كه در اوج قدرت از قدرت كناره گيري ميكند و تنها شش ما ه وزارت را آنهم براي تحكيم پايه هاي قدرت حاكميت مشروطيت پذيرا میشود نبايد يك قهرمان ملي و يك اسطوره جهاني به حساب آورد؟بايد بياد آورد اين حماسه بزرگ در عصري به وقوع پيوسته است كه استبداد و خود كامگي بر اكثر كشورهاي جهان حكمفرما بوده است.پس سر دار اسعد بختياري يك قرن جلوتر از زمان خودش مي زيسته و بحق كه پدر انقلاب مشروطيت و پايه گذار اصلي مردم سالاري در ايران مابوده است .واما نلسون ماندلا اگر در زمان معاصر مبارزه سياسي اش بر عليه حاكميت آپارتايد به بار مينشيند و اگر در اوج قدرت به نفع دموكراسي از قدرت كناره گيري ميكند باز هم يك قرن از سردار اسعد ما عقب تر است فراموش نكنيم از سال 1288شمسي تا 1386شمسي 98سال فاصله است .فاصله اي كه ما در غفلت بسر برده ايم و تاريخ هم ناجوانمردانه به فراموشيمان سپرده است….

تاريخ : 16 / 10 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
نگاهی اجمالی به تاریخ هخامنشیان و کوروش می اندازیم. پارسیها و ایجاد سلسله هخامنشی از آنجا که گفتیم مردان و انسانهای نخستین زاگرس نشین بوده اند و به شمال و جنوب و شرق و غرب کوچهای بلند مدت و کوتاه مدت می کردند از همه معروف تر که به سرزمین اجدادی خود مراجعت نمودند نژاد آریایی بودند و پارسی ها مردمان آریایی نژاد بودند و پارسیان همان مردمان اصیل هفت لنگ بختیاری بودند که بعدها لقب « پارسوا » گرفتند. شهر پارسوماش که مسجد سلیمان کنونی می باشد توسط نژاد آریایی بنا و ساخته شد و زمانی که سلسله هخامنشیان به قدرت رسیدند دولتی قوی با گستردگی وسیع تاسیس کردند که دنیای قدیم را به استثناء و مثلث یونان را تحت سلطه مجدد خود درآوردند. به گفته هرودوت تاریخ نویس یونانی پارسیها به 7 طایفه شهری و ده نشین و 4 طایفه چادر نشین تقسیم شدند که در مورد این طایفه ها اطلاع دقیقی در دست نیست ولی طبق نوشته های هرودوت هخامنشیان از طایفه های پارسارگادیان که در پارسوماش اقامت داشتند که سر سلسله آنها هخامنش بوده است، بوده اند. زادگاه چیش پیش دوم همان مسجد سلیمان کنونی است که پس از مرگ چیش پیش حکومت اومیان دو پسرش « آریامنه » پادشاه کشور پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه بزرگ پارسوماش به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود تا زمانی که کوروش زنده بود پایتخت اصلی او پارسوماش و سپس شوش و هگمتانه بود تا زمان کمبوجیه فرند کوروش که پایتخت را از « انزان » مسجد سلیمان به پاسارگاد منتقل کرد. آن هم بنا به سیاست بازی داریوش که مادرش از مردمان مهاجرت شده به آباده بود که بعد داریوش که افسر گارد کوروش و کمبوجیه بود خانواده کوروش را به نابودی کشاند. اول بردیا را با نقشه کشت و سپس کمبوجیه را هم نابود کرد. کوروش و کوروش کبیر که اعلام می نمائیم این سلسله هخامنشی نیز بختیاری بودند و کوروش هم از نژاد بختیاریها بوده و برای سر وسامان دادن یک امپراطوری قوی اقدام نموده است. کوروش و تمامی اجداد او در سرزمین بختیاری به دنیا آمدند که در انتهای زاگرس پهناور و به سمت جنوب زاگرس منطقه ای به نام شلال دشت گل و اندیکا و پارسوماش که یک مثلث الهی و جغرفیایی را تشکیل داده اند برخاسته اند. این مثلث که سرزمین خدایی بوده از دشت گل به پارسوماش صندوقچه اسرار زمین، مادر مهربان قوم خداوند، سرزمین آواها و الهام ها که زادگاه کوروش کبیر و دامن مام قوم بختیاری می باشد و قدرت هخامنشیان و کوروش از این سرزمین مثلث که شمال این مثلث زاگرس بوده و در ادامه پارسوماش شوشتر و شوش را هم که منطقه های دیگری بودند که به این مثلث وصل بودند که مسافت آن هم بسیار کوتاه بوده که متاسفانه تاریخ نویسان به آن خیلی کوتاه و خلاصه اشاره نمودند و یا در بعضی از این گفتار از این حقیقت تاریخی سخن گفته نشده است و به راحتی از این موضوع حقیقت تاریخی گذشته اند. از آنجا که کوروش در چندین نقطه از سرزمین ایران و در جاهای مرفه و مرتفع مانند هگمتانه ( همدان کنونی ) و همچنین آباده و مرودشت فارس و حتی بابل ( عراق کنونی ) و کلیه جهان را مراکز امپراطوری خود ایجاد نموده است. کوروش از آنجا که فکر ایجاد یک امپراطوری بزرگ ایرانی در جهان را داشت در زادگاه خود متوقف نماند و حرکت تکاملی خود را در سراسر کشور ایران و به خصوص در تخت جمشید مرودشت فارس متمرکز نمود ولی آثار تاریخی زادگان وی و اجداد آن که از ایل بختیاری بوده است برای مردم جهان بازگو نشده است و لازم است به قلعه معروف کوروش در شوش و قلعه معروف بردیا در منطقه حوالی دشت گل و شلال در جنوب زاگرس اشاره نمائیم که زادگاه کوروش همین مکان بوده است.

تاريخ : 16 / 10 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
این مجموعه نگاهی است به زندگی ۱۰ زن نامدار از میان زنان قاجار تا انقلاب که از جامعه خود جلو‌تر بودند، یا نگاه به زنان و نقش آنان را در جامعه تغییر دادند. 1- قره العین طاهره قره‌العین شاعر و عالم مذهبی تولد ۱۱۹۳ یا ۱۱۹۶ خورشیدی در قزوین اعدام ۱۲۳۱ در تهران فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی مشهور به طاهره و قره‌العین٬ شاعر و عالم مذهبی، سال ۱۲۳۱ خورشیدی در ایران اعدام شد. گفته می‌شود او اولین زنی است که به جرم افساد فی‌الارض در ایران اعدام شده است. طاهره در یک خانواده شیعه در قزوین به دنیا آمد. پدرش از روحانیان مشهور قزوین بود. همراه خواهرش در کودکی مقدمات علوم، فقه، اصول، کلام و ادبیات عرب را از پدر آموخت؛ در حالی که در ایران نه تنها زنان که اکثریت جامعه مردان هم بی‌سواد بودند. او با عموزاده خود ازدواج کرد که پسر یکی از مجتهدان مشهور مکتب اصولی بود. در آن ایام که بین علمای شیخیه و اصولی اختلاف و رقابت زیادی وجود داشت، طاهره قره‌العین جذب شیخیه شد. تا جایی که برای دیدار با سید کاظم رشتی، بالا‌ترین مقام مکتب شیخیه آن زمان به کربلا رفت. لقب قره‌العین صفتی است که سید رشتی به طاهره داد. بعد از مرگ کاظم رشتی، قره‌العین از پشت پرده به طلاب او درس می‌داد. گرایش او به شیخیه سبب خشم پدر و عمویش شد که از بزرگان مکتب اصولیون بودند. او در ‌‌نهایت بر اساس روایت‌ها به مذهب باب گروید و جز حروف حی یعنی نخستین ۱۸ نفری شد که به علی محمد باب ایمان آوردند. در راه بازگشت از عراق به ایران در شهرهای مختلف برای مذهب باب، تبلیغ می‌کرد. مرداد ماه ۱۲۲۷ شمسی در محلی به نام بدشت واقع در چند کیلومتری شاهرود، گردهمایی چند روزه‌ سران مذهب باب برگزار شد. روایت شده که آنجا طاهره قره‌العین هنگام سخنرانی از پشت پرده بیرون می‌آید و روبنده را کنار می‌زند. این کار باعث غوغایی در میان پیروان باب می‌شود. بعد از واقعه بدشت به دنبال تعقیب مأموران حکومت ناصرالدین شاه٬ مدتی مخفیانه زندگی کرد تا اینکه در ‌‌نهایت به اتهام کشتن محمدتقی برغانی، عموی روحانی خود دستگیر شد. حکومت می‌گفت سوء قصد به جان محمدتقی برغانی به دستور و تحریک طاهره صورت گرفته است. طاهره که همسرش او را طلاق داده و از بچه‌هایش جدا مانده بود٬ حدود سه سال در خانه‌ای در تهران زندانی ماند. تا اینکه بعد از سوء قصد چند پیرو باب به جان ناصرالدین شاه٬ و صدور فرمان قتل بابی‌ها٬ طاهره را در باغ ایلخانی تهران مخفیانه، خفه یا اعدام کردند. در کنار روایت‌های غالب از گرایش او به مذهب باب چند روایت دیگر هم وجود دارد که می‌گوید او گرچه از پیروان شیخیه بود، اما هیچ‌گاه بابی نشد و در زمان مرگ به مذهب شیعه درگذشت. هنگام مرگ بین ۳۵ تا ۳۸ سال داشت. 2- بی بی استر آبادی بی‌بی خانم استرآبادی نویسنده و طنزنویس تولد ۱۲۳۶ خورشیدی، استرآباد گرگان مرگ سال۱۳۰۰ بی‌بی فاطمه استرآبادی معروف به بی‌بی‌خانم استرآبادی از نخستین زنانی بود که در عصر مشروطه با امضای زنانه بی‌بی در نشریه‌های مشروطه مانند حبل‌المتین و تمدن مقاله می‌نوشت. مادر بی‌بی خانم٬ ملاباجی یا معلم مکتب‌خانه دخترانه دربار قاجار بود. او قلم تند و طنزآمیزی داشت. چند سال بعد از آنکه رساله تأدیب نسوان با قلمی نا‌شناس چاپ شد٬ او رساله معایب الرجال را نوشت که طنزی بود در پاسخ به مقاله تأدیب نسوان. او در این کتاب درباره روابط زنان با شوهرانشان در خانه توصیه‌هایی را مطرح می‌کند. در بخش دوم معایب الرجال نوشته است: "زخم زبان بد‌تر از زخم سنان است. حق است این سخن، حق نشاید نهفت. آنچه زخم زبان کند با مرد٬ هیچ شمشیر جان ستان نکند. اما از روی انصاف در هیچ عهد و زمانی و در هیچ زمین و مکانی به کسی مثلاً شده است که گفته باشد قربانت بگردم، او در جواب بگوید زهرمار؟ تا مرد خود صد مرتبه زخم زبان به زن چندان نزند و زن را ملجاء نکند، زن یک مرتبه جواب زشت ندهد. جواب هر جفنگی یک جفنگ است، کلوخ انداز را پاداش سنگ است!'' خانم استرآبادی اولین مدرسه دخترانه تهران را با نام مدرسه دوشیزگان در سال ۱۲۸۵ شمسی هم‌زمان با انقلاب مشروطه تأسیس کرد. این مدرسه در خانه شخصی بی‌بی‌خانم برپا شد. با کودتا علیه مشروطه و به دنبال فضای بسته سیاسی٬ برخی از افراد که مخالف تحصیل زنان بودند٬ مدرسه را مرکز فساد خواندند و به آن حمله کردند. از خاطرات افضل وزیری دختر بی‌بی‌خانم نقل شده است که یکی از روحانیان در حرم شاهزاده عبدالعظیم بر سر منبر گفته بود "بر این مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است." در ادامه فشار‌ها برای بسته شدن مدرسه دوشیزگان٬ خانم استرآبادی نزد وزیر معارف می‌رود. وزیر معارف به او می‌گوید نام مدرسه را از دوشیزگان تغییر بدهد و فقط به دختران ۴ تا ۶ ساله آموزش بدهد. به ناچار بی‌بی خانم برای باز نگه داشتن مدرسه این شرط‌ها را اجرا می‌کند. او در تمام عمر به دنبال تربیت٬ آموزش و تعلیم حقوق زنان ایران بود. نجم السلطنه ملک تاج نجم‌السلطنه اشرافی نیکوکار تولد ۱۲۳۲ خورشیدی مرگ ۱۳۱۱ خورشیدی ملک تاج، ملقب به نجم السلطنه یکی از دختران فیروز میرزا، پسر عباس میرزای نایب السلطنه بود. او سال ۱۲۳۲ خورشیدی، شش سال بعد از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه متولد شد. سه بار ازدواج کرد و هر سه بار بیوه شد. منصوره اتحادیه در کتاب "زنانی که زیر مقنعه کلاهداری نموده‌اند" می‌نویسد تربیت کودکان خردسال و اداره امور مالی از او زنی مصمم، فعال و پرجرأت ساخت. نامه‌های به جای مانده از او به برادرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نخست‌وزیر ایران، بخشی از روابط اجتماعی و سیاسی دربار را آشکار می‌کند. نجم‌السلطنه مسائل و اخبار تهران را زمانی که برادرش به کرمان رفته بود، برای او تشریح می‌کرد. در یکی از نامه‌هایش به عبدالحسین میرزا فرمانفرما درباره قرض از روسیه نوشته است "برادر، مردم چه کار دارند دولت پول دارد یا ندارد، رضای میل آن را می‌کنند، مثل شما‌ها راه نمی‌روند که دو سفر خواست برود به انواع اقسام موقوف کردید..." منصوره اتحادیه در کتابش می‌نویسد نگاه انتقادی او، در پسرش محمد مصدق هم نفوذ کرده بود. محمد مصدق حاصل ازدواج دوم نجم‌السلطنه بود. هر چند نجم السلطنه مانند بسیاری دیگر از زنان هم دوره‌اش زیر سایه مردان اطرافش بود، اما باوجود زندگی سنتی و بسته، سعی کرد از این قالب خارج شود. نام نجم السلطنه از راه موقوفه وارد تاریخ اجتماعی معاصر شهر تهران شد. او سال ۱۳۰۷ شمسی تصمیم گرفت در ملکی که از شوهر سوم به او رسیده بود، بیمارستانی تأسیس کند. این بیمارستان، به نام بیمارستان نجمیه، ۱۵ آذر ۱۳۰۸ افتتاح شد. نجم السلطنه بیشتر ثروت خود را وقف ساخت این بیمارستان کرد. بر اساس وقفنامه، نجم السلطنه نظارت بیمارستان نجمیه را پس از مرگش به جای آنکه به رسم معمول به پسرانش بسپارد، به دختر بزرگش واگذار کرد. پسرش محمد مصدق در همین بیمارستان درگذشت. ستاره فرمانفرماییان، خواهر نجم السلطنه هم از زنان مشهور و تأثیرگذار قاجار بود. زنی که اولین مدرسه عالی مددکاری را در ایران تأسیس کرد. زینب پاشا زینب پاشا مبارز اجتماعی در تبریز تولد نامعلوم زندگی و مرگ در فاصله سال‌های ۱۲۳۰ تا ۱۳۰۰ خورشیدی از جزئیات زندگی زینب پاشا پیش از جنبش تنباکو اطلاعات زیادی در دسترس نیست. گفته می‌شود که در خانواده‌ای روستایی و تهیدست در یکی از محله‌های قدیمی تبریز به دنیا آمد. نام زینب معروف به دهباشی زینب یا زینب پاشا با شورش نان در تبریز و قیام علیه واگذاری امتیاز فروش تنباکو گره خورده است. تابستان ۱۲۷۰ زینب پاشا در ناآرامی‌های تبریز نقش مهمی به عهده داشت. در جریان نهضت تنباکو بعد از بسته شدن بازار تبریز٬ مأموران با ارعاب و فشار دوباره دکان‌ها را باز می‌کنند. گفته می‌شود زینب پاشا که عادت داشت دو گوشه چادر را به کمر ببندند همراه عده‌ای دیگر از زنان با چوب و چماق وارد بازار می‌شوند و دکان‌ها را می‌بندند. نوشین احمدی خراسانی در مقاله‌ای در نشریه بایا از زینب پاشا روایت کرده است که روزی در جمع تبریزی‌ها که از شرایط ناراضی بودند حاضر می‌شود و خطاب به جمع می‌گوید: "اگر شما مردان جراُت ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر می‌ترسید که دست دزدان وغارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران می‌جنگیم." اواخر دوره ناصرالدین‌شاه هم‌زمان با شورش نان در تهران و اعتراض زنان به ناصرالدین شاه٬ شماری از زنان تبریز هم به سرکردگی زینب پاشا اعتراض خیابانی کردند. در منابع مختلف گفته شده که در جریان درگیری‌ها چند زن کشته شدند. زینب پاشا علاوه بر ساماندهی اعتراض خیابانی به انبارهای غله از جمله انبار والی آذربایجان حمله کرد. او گندم و آرد انبار‌ها را بین گرسنگان توزیع می‌کرد. در هر دو ماجرای نهضت تنباکو و شورش نان در زمان ناصرالدین شاه زنان زیادی نقش آفرین و فرمانده اعتراض‌ها بودند، از جمله انیس‌الدوله در دربار ناصرالدین‌شاه و زنی دیگر به نام 'رستمه' در زنجان. اما هنوز هم در تبریز وقتی می‌خواهند زنی با اقتدار را مثال بزنند می‌گوید "مثل دهباشی زینب یا زینب پاشا." بی بی مریم بختیاری سردار بختیاری و حامی جنبش مشروطه تولد ۱۲۵۳، اصفهان مرگ۱۳۱۶ او از زنان تحصیل‌کرده زمان مشروطه بود که به حمایت از آزادی‌خواهان برخاست و حتی به تهران لشکرکشی کرد. به واسطه زندگی در ایل بختیاری و پدرش که خان ایل بود تیراندازی و سوارکاری می‌دانست. می‌گویند او از مشوقان اصلی برادرش علیقلی‌خان سردار اسعد برای فتح تهران بوده است. پیش‌تر در زمان استبداد صغیر، افراد ایل را به مبارزه علیه استعمار تشویق می‌کرده است. قبل از فتح تهران٬ همراه سواران مخفیانه وارد پایتخت شد و شبانه روی سقف خانه‌ای که رو به روی مجلس بهارستان بود سنگربندی کرد تا بعد از ورود سردار اسعد بختیاری با قزاق‌ها بجنگند. بعد از این ماجرا در ایل بختیاری به بی‌بی‌مریم، لقب سردار دادند. او در خاطراتش درباره دلایل اینکه زنان در جامعه عقب مانده‌اند نوشته "... تمام بدبختی‌های ما از خودمان می‌باشد، زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می‌دانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم، البته در اطراف حقوق خود جان فشانی‌ها می‌کردیم. ما حالا فکر می‌کنیم فقط برای رفع شهوت مرد‌ها خلق شده‌ایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شده‌ایم. ما می‌توانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم ... اما ما زن‌های ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم..." بی‌بی مریم بختیاری از معدود زنان عصر مشروطه است که خاطرات زندگی خود را نوشته است. منابع ایل بختیاری نقل کرده‌اند که سردار بی‌بی مریم بختیاری سال ۱۲۸۸ خورشیدی در جنگ آزادسازی اصفهان به همراه خواهرش بی‌بی لیلی فرماندهی یک ستون سواره نظام را به عهده داشته است. سال ۱۲۹۵ هم که یک افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسی‌ها مبارزه می‌کرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او به تنگستان فرستاد. گفته می‌شود که در دوران جنگ جهانی اول خانه او در اصفهان پناهگاهی بوده است برای فعالان سیاسی و فرهنگی مانند علی‌اکبر دهخدا٬ ملک‌الشعرا بهار و در مقطعی در سال ۱۲۹۹ پناهگاهی برای محمد مصدق. سایه‌ای از زندگی پارتیزانی و مقاومت‌های بی‌بی مریم بختیاری، بعدها در سرنوشت فعالان چپ دیده می‌شد. زنانی مانند مریم فیروز و اشرف دهقانی که الگوی بسیاری از زنان چپ در ایران بوده‌اند. صدیقه دولت آبادی صدیقه دولت آبادی روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان تولد ۱۲۶۱ خورشیدی، اصفهان مرگ ۱۳۴۰ خورشیدی، تهران صدیقه دولت‌آبادی از فعالان حقوق زنان و پیشگامان روزنامه‌نگاری در ایران بود. در خانواده‌ای تحصیل‌کرده در اصفهان به دنیا آمد. زبان عربی و فارسی را از شیخ محمد رفیع طاری فرا گرفت و درس‌های دیگر را تا سطح دیپلم با معلمان خصوصی ادامه داد. در بیست سالگی با اعتضاد الحکما ازدواج کرد و چند سال بعد از او جدا شد. ۳۵ ساله بود که در اصفهان دبستان دخترانه "مکتبخانه شرعیات" را تاسیس کرد و بعد از آن انجمنی به نام 'شرکت خواتین اصفهان' را بنا گذاشت. تقریبا تمام عمر خود را وقف تعلیم و تربیت دختران و ارتقای حقوق اجتماعی آن‌ها کرد. این آغاز فعالیت‌های خانم دولت‌آبادی برای گسترش تعلیم و تربیت دختران و حقوق اجتماعی زنان بود که کمابیش تمام عمرش را وقف آن کرد. صدیقه دولت‌آبادی سال ۱۲۹۷ مجوز اولین نشریه زنان اصفهان را به نام 'زبان زنان' را از وزارت معارف گرفت. چندی بعد به دلیل انتقادهای تند نشریه از قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله٬ زبان زنان توقیف شد. خانم دولت‌آبادی بعد از توقیف٬ انتشار نشریه را در تهران شروع کرد. او در نشریه‌اش حجاب زنان را نقد می‌کرد. صدیقه دولت‌آبادی هرچند از خانواده‌ای مذهبی بود، اما یک دهه پیش از کشف حجاب اجباری رضاشاه٬ حجاب از سر برداشته بود. خانم دولت‌آبادی برای درمان از ایران خارج شد٬ در ‌‌نهایت به پاریس رفت و مدرک کار‌شناسی را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفت. زمانی که خارج از ایران بود در دهمین کنگره 'اتحادیه بین المللی حق رأی زنان' شرکت کرد و اواخر سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت. مهرماه ۱۳۰۷ در وزارت معارف بخش تعلیم نسوان به او سپرده شد و سال بعد به مدیریت کل تفتیش مدارس نسوان منصوب شد. صدیقه دولت آبادی مردادماه ۱۳۴۰ در اثر سرطان در تهران در گذشت. جمعی از فعالان حقوق زنان در ایران به پاس تلاش‌های خانم دولت آبادی برای جنبش زنان٬ سال ۱۳۸۳ جایزه و کتابخانه‌ای به نام صدیقه دولت‌آبادی تاسیس کردند. مهرانگیز دولت شاهی مهرانگیز دولتشاهی اولین سفیر زن ایران تولد ۱۲۹۶ خورشیدی، اصفهان مرگ ۳۰ مهر ۱۳۸۷، پا

تاريخ : 4 / 10 / 1392 ا 12 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
فلز کاری در دوره هخامنشیان/سرگرز-مفرغ-هزاره اول قبل از میلاد سرگرز-مفرغ-هزاره اول قبل از میلاد هنر فلز کاری در دوره هخامنشی ، بدون شک ما را با پیدایش نخستین امپراطوری جهان و سازمان یافته ترین و مقتدر ترین دولت ها روبررو می کند . مدیریت و نظام اداری و سازماندهی در این دوره به گونه ای بود که اقوامی گوناگون از کرانه های دریای روم تا مرز های هند ، واز سرحدات چین تا ماورای دریای سیاه ، در آسایش و رفاه و نعمت فراوان می زیستند . سیاست شاهان هخامنشی ، که بر مبنای احترام و پاسداری آداب مذهبی وسنن و رسوم هنری هر محل بود ، موجب پیشرفت هنر وتمدن و اشاعه فرهنگ ایرانی در این دوران شد . قوانین مدون کوروش و داریوش اصول عدل و داد را سر تاسر ساتراپ نشین های هخامنشی بر قرار کرد . مصریان در کتیبه های خود ، داریوش را قانونگذار بزرگ لقب دادند ، واسرائیلیان در کتاب تورات شیوه دادگستری کوروش را ستوده اند و از داریوش به عنوان حامی عدالت و نیکوکار یاد کردند . ارال وارن ، خاورشناس امریکایی ، معتقد است هنر هخامنشی انعکاسی است از اصول سیاسی و اخلاق این عصر . در این هنر روح منطق حکمفرماست .تصویر ها و صورتهای سنگی مختلف در کتیبه ها و آثار معماری تخت جمشید انعکاسی از روحیه پر ارج و احترام به شخصیت والای انسانی است ؛ در صورتی که از تصویر های کتیبه های کاخ های شاهان آشوری ، که به تجاوز و تهاجم وو فشار به ملل ضعیف افتخار می کردند ، چنین بر می آید که مقام انسانی به پایین ترین درجه رسیده است . آثار باقی مانده از این دوره بسیار کم است ؛ ولی از این همین تعداد اندک ، شیوه زندگی مردم آن زمان مفهوم می شود. در معماری تناسب و توازن اشکال به دقت رعایت شده است ، و بنای تخت جمشید و کاخ زمستانی شوش وهنر و تمدن این عصر است . هنر هخامنشی سکون و آرامش خاص خود را دارد ، و از سبک آشوری ، کا ملا متمایز است ؛ زیرا آثار قوم آ شور ، بر خلاف هنر هخامنشی ، نشان دهنده جنگ و استیلا است . هنر ی که در سبک معماری تخت جمشید و سنگ تراشی و نقش پردازی و کنده کاری کتیبه ها و ستون ها و سر ستون ها به کار رفته، تلفیقی است از هنر محلی فلات قاره ایران ، آشور ، ماد و سایر ملل تابعه که جزو شاهنشاهی ایران بوده اند. واما فلز و هنر فلز کاری که در این دوران به اوج شکوفایی و عظمت رسیده بود در خیلی از موارد نشانه عظمت و اوج اقتدار شاهنشاهی هخامنشی به حساب می آید وافسوس و دریغ که از آن همه شکوفایی و زیبایی جز نام و مقداری اشیای باشناسنامه وبی شناسنا مه چیزی دیگری بر جای نمانده است.

ادامه مطلب
تاريخ : 20 / 9 / 1392 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

ادامه مطلب
تاريخ : 28 / 7 / 1392 ا 5 بعد از ظهر نويسنده : سام ا
روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته! - از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

ادامه مطلب
تاريخ : 28 / 7 / 1392 ا 5 بعد از ظهر نويسنده : سام ا
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺖ,ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭﺍﺭﺙ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ؟! ﺍﮔﺮ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺳﺘﻮﻧﻬﺎ ﻭ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﺶ  ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺸﺪ؟؟! ﺍﻓﺴﻮﺱ ,ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺍﻓﺴﻮﺱ... ﺍﮔﻪ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺘﻮﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ swifte ﺗﯿﻠﻮﺭ ﺳﻮﯾﯿﻔﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯿﻪ. ﻓﻘﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺭﻭ ﺭﻭ ﺳﺮﺳﺘﻮﻧﻬﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ. ﻓﻘﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯾﻪ. **

تاريخ : 9 / 7 / 1392 ا 10 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
  ﺁﺗﻮﺳﺎ، ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭﻣﺤﺒﻮﺏ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺩﺭ ﻟﻐﺖ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﯼ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ.ﺍﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺯﯾﺒﺎ، ﺩﻟﻔﺮﯾﺐ ﻭ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﯽ ﺑﺮﺩﯾﺎﯼ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺑﺪﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻫﻔﺖ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻧﺠﺒﺎﯼ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﯾﮑﻢ ، ﺁﺗﻮﺳﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ . ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﻼ‌ﻟﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺑﻮﺩ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﺎ ﻫﻮﺵ، ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ، ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻔﮑﺮ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﻟﺰﻭﻡ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﺗﻮﺳﺎ ” ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ ” ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻭﺭﺩ.ﺁﺗﻮﺳﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﯼ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۲۸ ﮐﺸﻮﺭ ﺁﺳﯿﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ” ﺷﻬﺒﺎﻧﻮﯼ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ” ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺷﻬﺒﺎﻧﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ، ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﻧﻘﺶ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﯿﺮﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ.ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺁﺗﻮﺳﺎﯼ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺑﺎﻫﯿﭻ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺷﺎﻩ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻧﺼﯿﺤﺘﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﯽ ﺟﺴﺖ. ﺍﻭ ﺣﺘﯽ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﺎﺭﺯﺍﺭ ﻧﯿﺰ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﮐﻨﺪ. ﺁﺗﻮﺳﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻟﺸﮑﺮﮐﺸﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﯾﺎﻭﺭ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺭﻭﺣﯽ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ. ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻧﺒﺮﺩ ﻭ ﻟﺸﮕﺮ ﮐﺸﯽ ﻣﻬﻢ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻠﮑﻪ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﭼﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻭ ﻋﺎﺯﻡﺟﻨﮓ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ؟…… ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﯼ ﺗﻮ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺯﻡ ﺟﻨﮓ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻭﺯﯾﻬﺎﯾﯽ ﻧﺎﺋﻞ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﻮﺩ ﻣﺮﺩ ﻗﺎﺑﻠﯽ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ...  ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺍﻏﺮﺍﻕ ﺁﻣﯿﺰ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﻧﻔﻮﺫ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﺮ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻠﯿﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ. ﺁﺗﻮﺳﺎ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻗﺪﯾﻢ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺷﺎﻩ ﻟﻘﺐ” ﺑﺎﻧﻮﯼ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ” ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ.ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻫﯿﺘﺎ ﺍﻭ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻟﻘﺐ ” ﺑﺎﻧﻮ” ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻮﺩ، ﮔﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﻟﻘﺒﯽ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ… ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺍﺯ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺷﺖ : ﺧﺸﺎﯾﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻨﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ . ﻭﯾﺸﺘﺎﺳﺐ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺧﺘﺮﯼ ﻭ ﺳﮑﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ.(ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﻣﻨﺒﻊ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﯾﺸﺘﺎﺳﺐ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺗﻪ ﺑﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻭﻝ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﻮﺩﻩ) ﻣﺴﯿﺸﺖ ﯾﺎ ﻣﻬﺴﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﺭﺗﺶ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ . ﻭ ﻫﺨﺎﻣﻨﺶﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﻣﺼﺮﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﺎﻭﮔﺎﻧﻬﺎﯼ ﻣﺼﺮﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ . ﺷﻬﺒﺎﻧﻮﯼ ﭘﺎﺭﺳﯽ ، ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾﯽ ﭘﺴﺮﺵ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ ، ﻣﻘﺎﻡ ﺑﺮ ﺟﺴﺘﻪ ﯼ ” ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ” ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺍ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﮔﺎﺭ ﭘﺎﺭﺱ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ . ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺟﺮﺍﺟﻮ. ﺍﻣﺎ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﺎﻧﻮﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ، ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﺎﻭﻗﺎﺭ ﻭ ﺷﺎﻫﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺁﺗﻮﺳﺎ، ﺷﻬﺒﺎﻧﻮﯼ ﭘﺎﺭﺳﯽ ، ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ، ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺍﻭﻝ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ ﺳﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ﺳﻦ ۷۵ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺳﺮﻃﺎﻥ ،۴۷۵ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﻣﺴﯿﺢ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺷﺮﻡ ، ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ‌ﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯽ‌ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﮐﯿﺎﻧﯽ ،ﺩﺭ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ ﻭ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ، ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﻭ ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺑﺮﺧﯽ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﻧﺪ. ﺑﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺎﺱ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، “ﻫﻤﺎ ” ﺩﺭ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﯾﺎﺩﻣﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ” ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺷﻬﺒﺎﻧﻮﯼ ﭘﺎﺭﺳﯽ ” ﻭ ﺭﻭﯾﺪﺍﺩﻫﯽ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺟﺎﻟﺐ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻬﻤﻦ ﭘﺪﺭ ﻫﻤﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻣﺎﻧﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﮐﻞ ﻋﻠﯽ ﺭﻏﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻃﻼ‌ﻋﺎﺕ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺴﻠﻢ ﺍﺳﺖ : ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺍﺯ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻃﯽ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﭘﺮ ﺷﮑﻮﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺸﻮﻗﯿﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﺷﻌﺮ ﻣﯽ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﺩﯾﺐ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺮﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ …ﺍﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎﻩ ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﯼ ﭘﺎﺭﺱ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﮔﺬﺍﺷﺖ. **

تاريخ : 26 / 6 / 1392 ا 8 بعد از ظهر نويسنده : سام ا
ﺩﺭ 138 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮﻱ ﺷﻬﺮ ﺷﻴﺮﺍﺯ ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺁﺳﻔﺎﻟﺘﻪ ﺷﻴﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺁﺑﺎﺩﻩ ، ﮐﻤﻲ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯﻱ ، ( ﺣﺪﻭﺩ 3 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ) ﺑﻪ ﺑﻘﺎﻳﺎﻱ ﺷﻬﺮﻱ ﻣﻲ ﺭﺳﻴﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮﺗﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺩﺭ ﺩﺷﺘﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﻲ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً 15×20 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﺭﻭﺩﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﭘﻠﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣِﺪﻭﺱ ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ 1200 ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎﻱ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺩﺍﺭﺩ..ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻣﺮﻏﺎﺏ ، ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻧﻲ ﮐﻬﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ:ﺗﻞ ﻧﺨﻮﺩﻱ ، ﺗﻞ ﺳﻪ ﺁﺳﻴﺎﺏ ، ﺩﻭﺗﻮﻻ‌ﻥ ، ﺗﻞ ﺧﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺭﻭﻧﻖ ﻭ ﺷﮑﻮﻩ ﻱ ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﮑﻪ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﮐﻬﻦ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ ﻧﺎﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ ، ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺑﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؟ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﺍﺯ ﺑﺮﭘﺎﻳﻲ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻧﮕﺎﺭﺍﻥ ﻗﺪﻳﻢ ، ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ،  ﺁﺳﺘﻴﺎﮒ (ﺁﺳﺘﻴﺎﮊ ، ﺁﺳﺘﻴﺎﮔﺲ) ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻣﺒﻨﺎﻱ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﻨﺎﻱ ﭘﺎﻳﺘﺨﺘﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺩﺍﺩ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ( ﺗﻮﺳﻂ ﺳﺎﻳﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻲ) ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﻲ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ  ﮐﻤﺘﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﻧﮕﺮﺩﻳﺪ ﺑﻄﻮﺭﻳﮑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺎﻱ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻧﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺎﺟﮕﺬﺍﺭﻱ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺰﻳﺪﻧﺪ.ﮐﻮﺭﻭﺵ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ 550 ﺗﺎ 559 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻴﻼ‌ﺩ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 336 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻴﻼ‌ﺩ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﭘﺮ ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ.  ﻣﻌﻨﺎﻱ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻈﺮﻱ ﻗﻄﻌﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩﻱ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻗﻮﻡ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺭﻳﺸﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ . ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﻗﺪﻳﻤﻲ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﮔَﺪَ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﻞ ﻣﻌﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺷﺎﻣﻞ:ﺯﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ، ﺗﺨﺘﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﻪ ، ﻣﺤﻞ ﺍﺳﺘﻘﺮﺍﺭ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻭ ﺩﮊ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ.ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﺧﻮﺩ ﻫﻮﻳﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻐﻀﻲ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﮑﺎﻳﺖ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ ﺍﺳﺖ.  ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻞ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻧﻤﻮﺩ:  1- ﺁﺛﺎﺭ ﭘﻴﺶ ﺍﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎﻥ : ﺩﺭ ﺍﻳﻮﺍﻧﺴﻨﮕﻲ ﻣﺴﻘﻔﻲ ( ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺛﺮﻱ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ) ﺩﺭ ﺷﻤﺎﻝ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗُﻞ ﺗﺨﺖ  ( ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ) ﺗﮑﻪ ﺳﻔﺎﻟﻬﺎﻱ ﻧﻘﺶ ﺩﺍﺭﻱ ﻭ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻋﻴﻼ‌ﻣﻲ ﮐﺸﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 2- ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻲ : ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺛﺎﺭﻱ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺁﺛﺎﺭﻱ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﮐﺎﺥ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ – ﮐﺎﺥ ﺷﺮﻗﻲ ﺑﺎ ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ – ﮐﺎﺥ ﺍﺧﺘﺼﺎﺻﻲ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ – ﺗَﻞ ﺗﺨﺖ – ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﻍ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ – ﺁﺏ ﻧﻤﺎﻫﺎﻱ ﮐﺎﺥ ﺷﺎﻫﻲ – ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﺑﺮﺝ ﺳﻨﮕﻲ – ﺑﻨﺎﻱ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ – ﺩﮊ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ – ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ – ﺣﻮﺿﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﻨﮕﻲ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ. 3- ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼ‌ﻡ : ﻣﺴﺠﺪ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺗﺎﺑﮏ ﺯﻧﮕﻲ ﺩﺭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺳﺎﻝ 621 ﻩ . ﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﮐﺘﻴﺒﻪ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻭ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﻗﺒﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﻋﻼ‌ﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﺎﺑﮏ ﺯﻧﮕﻲ ﺩﺭ ﺻﺪﻣﺘﺮﻱ ﺷﻤﺎﻝ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻨﺎﻳﻲ ﺍﺳﻼ‌ﻣﻲ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻴﭻ ﺍﺛﺮﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﻣﻌﻤﺎﺭﻱ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﻲ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﻱ ﺁﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺳﺎﻳﺮ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻳﺎ ﮐﺎﻣﻼ‌ً ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺑﮑﻠﻲ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1328 ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻱ ، ﻗﻄﻌﻪ ﺳﻨﮕﻲ ﺍﺯ ﻳﮏ ﮐﺘﻴﺒﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ ( ﺍﻟﺴﻠﻄﺎﻥ ﺍﻟﻤﻄﺎﻉ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﺎﺭﺱ) ﺑﻪ ﺧﻂ ﺛﻠﺚ ﺯﻳﺒﺎ ﺣﮑﺎﮐﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﮎ ﻳﺎﻓﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻟﻘﺐ ﺍﺑﻮﺍﻓﺎﺭﺱ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﺷﺠﺎﻉ ﻣﻈﻔﺮﻱ (759 ﺗﺎ 776 ﻩ. ﻕ) ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺤﻞ ﻳﺎﻓﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻴﭻ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.                            ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1840 ﻣﻴﻼ‌ﺩﻱ ﮐﺎﺭ ﺩﻭ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﻱ-ﻓﻼ‌ﻧﺪﻥ ﻭ ﮐﺴﺖ.                                     ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ - ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺼﻮﻳﺮ ، ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻳﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ.    ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻏﺮﺑﻲ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ- ﻭﺍﮊﻩ ﻗﺒﻠﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.                  ﺍﮔﺮ ﮐﻤﻲ ﺑﻪ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺑﻨﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻱ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﻱ ﻓﻮﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﻳﮏ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ، ﺍﻳﻮﻧﻴﻪ ﻭ ﻟﻴﺪﻳﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺑﻨﺎ ﺍﺯ ﺍﺑﺰﺍﺭﻱ ﺧﺎﺹ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺁﺛﺎﺭ ﻳﺎﻓﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﺪﺱ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻨﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮ ﻟﯿﺪﯾﻪ ﻭ ... ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ  ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ .  ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﻻ‌ﯾﻞ:  1-  ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﻴﺮﻱ ﺳﻨﮕﻬﺎﻱ ﺗﺮﺍﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺗﺼﺎﻝ ﻫﺎﻱ ﺩﻡ ﮔﻴﺮﻱ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ.2-  ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﺍﺧﻠﻲ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻮﻧﻲ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﺩﺍﺭﺩ.3-  ﻧﺤﻮﻩ ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎ ﻭ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﮕﻲ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﺷﻴﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻭ ﺳﻘﻒ ﺷﻴﺐ ﺩﺍﺭﺩ.4-ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺑﺴﺖ ﻫﺎﻱ ﺁﻫﻨﻲ ﻭ ﺳﺮﺑﻲ ، ﺩُﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﻱ.5- ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﮐﻞ ﺳﺎﺯﻩ .ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﮐﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ، ﻣُﻎ ﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺁﻥ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ. ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺳﺎﺧﺖ ﻗﺒﺮ ﻧﻴﺰ ﮔﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﺨﻤﻴﻦ ﺯﺩ ﮐﻪ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺩﺭ 530 ﻳﺎ 540 ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻴﻼ‌ﺩ ﺑﻨﺎ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ.                                   ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺩﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮔﻮﺍﻩ ﻭ ﺗﺄﻳﻴﺪﻱ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ﻟﻴﺪﻱ ﻭ ﺍﻳﻮﻧﻴﻪ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ - ﺟﻨﺲ ﻓﻠﺰﺍﺕ ﺍﺯ ﺳﺮﺏ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ- ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﻗﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﻱ ﺧﺎﻟﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎﻗﻲ ﺍﺳﺖ.   ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻳﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺍﺭﻳﺴﺘﻮﺑﻮﻟﺲ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻳﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺩﺭ ﻓﺘﺢ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺰﻧﻔﻦ ﻭ ﻫﺮﻭﺩﺕ ﻭ ﭘﻠﻮﺗﺎﺭﮎ ﻭ ... ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ. ﻗﺪﻳﻤﯽ ﺗﺮﻳﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻭﯼ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺭﺱ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ۵۰۰ ﺗﺎ۵۱۰ ﻫﺠﺮﯼ ﻗﻤﺮﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ  ﮔﻮﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ  ﻳﺎﺩﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۷۴۰ ﻫﺠﺮﯼ ﻗﻤﺮﯼ ﺣﻤﻴﺪ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺭﺍ ﻋﻴﻨﺎ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺭﻏﻢ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺎ ﮔﻮﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ ﭘﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻏﻴﺮ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﻳﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺟﻮﺯﻓﺎ ﺑﺎﺑﺎﺭﻭﯼ ﻭﻧﻴﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۴۷۴ ﻣﯿﻼ‌ﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪ. ﻟﻮﺑﺮﻥ (۱۷۰۶ﻡ) ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ ﺷﮏ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺤﻞ ﺑﺮﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻓﻼ‌ﻧﺪﻥ (۱۸۴۱ﻣﯿﻼ‌ﺩﯼ ) ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ . ﻭﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ  ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﻤﻦ ﺷﺎﻩ (ﺷﺎﻩ ﮐﻴﺎﻧﯽ ﺍﻳﺮﺍﻥ ) ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ. ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺣﺴﻦ ﻓﺴﺎﺋﯽ ﺩﺭ ﻓﺎﺭﺱ ﻧﺎﻣﻪ (ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ۱۳۰۴ ﺗﺎ ۱۳۱۱ ﻕ ) ﻣﻴﮕﻮﯾﺪ : ﺑﻠﻮﮎ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻡ ﺍﻟﻨﺒﯽ  ﻳﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻳﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ـ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻳﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﺎﺀ ﺩﻳﻦ ﮔﻮﻳﻨﺪ ـ ﭼﻮﻥ ﻗﺒﺮ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻮﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ  ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻗﺪﻳﻤﯽ ﻋﺠﻢ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﻴﻼ‌ﯼ ﻋﺮﺏ ﺑﺮ ﻋﺠﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻮﮎ ﺭﺍ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻡ ﺍﻟﻨﺒﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻋﺠﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻭ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺭﺍ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻨﺪ . ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۱۱ ﻫﺠﺮﯼ ﺷﻤﺴﯽ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺤﻞ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ  ﺍﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﮐﻴﻬﺎﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻴﺪ : ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﯼ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻋﻮﺍﻡ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ۱۲ ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻣﺒﺪﺍﺀ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ (ﺟﻐﺮﺍﻓﻴﺎﯼ ﻣﻔﺼﻞ ﺍﻳﺮﺍﻥ) ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯿﮑﻪ ﺭﺳﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺷﮑﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺣﺘﯽ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺭﺍ ﻣﻨﺰﻟﮕﻪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻞ ﺑﺎﺩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻗﺮﻥ ۶ ﻕ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻓﺎﺭﺱ ﺭﺍ ﺗﺨﺖ ﮔﺎﻩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺭﺳﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﻭﺍﺭﺙ ﻣﻠﮏ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ .ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ﺗﺨﺮﻳﺐ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﻭ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﺘﻌﺼﺒﻴﻦ ﺩﻳﻨﯽ ﻭ ﻳﮏ ﺣﺮﮐﺖ ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۶۱۷ﻡ ﺳﻔﻴﺮ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ d.n garcia de silva figvereoa ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻓﺴﺎ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻣﺤﻞ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻳﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .ﺗﺎ ﺳﺎﻝ ۱۸۰۹ ﮐﻪ ﺟﻴﻤﺰ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺳﻔﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۰۵ﻡ ﮔﺮﻭﺗﻔﻨﺪ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺧﻂ ﻣﻴﺨﯽ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍﺣﺘﺘﺮ ﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﺴﺘﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﺤﻘﻘﻴﻦ ﺁﻣﺪ .ﺟﻴﻤﺰ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺍﺯ ﺗﻄﺒﻴﻖ ﻣﺘﻮﻥ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻨﮕﯽ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۱۰ﻡ ﻭﯾﻠﻴﺎﻡ ﺍﻭﺯﻟﯽ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺭﺍ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۱۶ﻡ ﮐﺮﭘﻮﺭﺗﺮ

تاريخ : 17 / 7 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
ﺩﺭ 138 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮﻱ ﺷﻬﺮ ﺷﻴﺮﺍﺯ ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺁﺳﻔﺎﻟﺘﻪ ﺷﻴﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺁﺑﺎﺩﻩ ، ﮐﻤﻲ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯﻱ ، ( ﺣﺪﻭﺩ 3 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ) ﺑﻪ ﺑﻘﺎﻳﺎﻱ ﺷﻬﺮﻱ ﻣﻲ ﺭﺳﻴﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮﺗﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺩﺭ ﺩﺷﺘﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﻲ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً 15×20 ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﺭﻭﺩﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﭘﻠﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣِﺪﻭﺱ ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ 1200 ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎﻱ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺩﺍﺭﺩ..ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻣﺮﻏﺎﺏ ، ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻧﻲ ﮐﻬﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ:ﺗﻞ ﻧﺨﻮﺩﻱ ، ﺗﻞ ﺳﻪ ﺁﺳﻴﺎﺏ ، ﺩﻭﺗﻮﻻ‌ﻥ ، ﺗﻞ ﺧﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺭﻭﻧﻖ ﻭ ﺷﮑﻮﻩ ﻱ ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﮑﻪ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﮐﻬﻦ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ ﻧﺎﺧﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ ، ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ ﺑﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؟ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﺍﺯ ﺑﺮﭘﺎﻳﻲ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻧﮕﺎﺭﺍﻥ ﻗﺪﻳﻢ ، ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ،  ﺁﺳﺘﻴﺎﮒ (ﺁﺳﺘﻴﺎﮊ ، ﺁﺳﺘﻴﺎﮔﺲ) ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻣﺒﻨﺎﻱ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﻨﺎﻱ ﭘﺎﻳﺘﺨﺘﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺩﺍﺩ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ( ﺗﻮﺳﻂ ﺳﺎﻳﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻲ) ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﻲ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ  ﮐﻤﺘﺮ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﮐﻤﺮﻧﮓ ﻧﮕﺮﺩﻳﺪ ﺑﻄﻮﺭﻳﮑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺎﻱ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻧﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺎﺟﮕﺬﺍﺭﻱ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﻲ ﮔﺰﻳﺪﻧﺪ.ﮐﻮﺭﻭﺵ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ 550 ﺗﺎ 559 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻴﻼ‌ﺩ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 336 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﻴﻼ‌ﺩ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﭘﺮ ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ.  ﻣﻌﻨﺎﻱ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻈﺮﻱ ﻗﻄﻌﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩﻱ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻗﻮﻡ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺭﻳﺸﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ . ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭﻫﺎﻱ ﻗﺪﻳﻤﻲ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﮔَﺪَ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﻞ ﻣﻌﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺷﺎﻣﻞ:ﺯﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ، ﺗﺨﺘﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﻪ ، ﻣﺤﻞ ﺍﺳﺘﻘﺮﺍﺭ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻭ ﺩﮊ ﭘﺎﺭﺳﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ.ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﺧﻮﺩ ﻫﻮﻳﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻐﻀﻲ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﮑﺎﻳﺖ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎﻱ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﻲ ﺍﺳﺖ.  ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻞ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻧﻤﻮﺩ:  1- ﺁﺛﺎﺭ ﭘﻴﺶ ﺍﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎﻥ : ﺩﺭ ﺍﻳﻮﺍﻧﺴﻨﮕﻲ ﻣﺴﻘﻔﻲ ( ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺛﺮﻱ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ) ﺩﺭ ﺷﻤﺎﻝ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗُﻞ ﺗﺨﺖ  ( ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ) ﺗﮑﻪ ﺳﻔﺎﻟﻬﺎﻱ ﻧﻘﺶ ﺩﺍﺭﻱ ﻭ ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻋﻴﻼ‌ﻣﻲ ﮐﺸﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 2- ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻲ : ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺛﺎﺭﻱ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺁﺛﺎﺭﻱ ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﮐﺎﺥ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ – ﮐﺎﺥ ﺷﺮﻗﻲ ﺑﺎ ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ – ﮐﺎﺥ ﺍﺧﺘﺼﺎﺻﻲ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ – ﺗَﻞ ﺗﺨﺖ – ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﻍ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ – ﺁﺏ ﻧﻤﺎﻫﺎﻱ ﮐﺎﺥ ﺷﺎﻫﻲ – ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﺑﺮﺝ ﺳﻨﮕﻲ – ﺑﻨﺎﻱ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ – ﺩﮊ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ – ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ – ﺣﻮﺿﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﻨﮕﻲ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ. 3- ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼ‌ﻡ : ﻣﺴﺠﺪ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺗﺎﺑﮏ ﺯﻧﮕﻲ ﺩﺭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺳﺎﻝ 621 ﻩ . ﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﮐﺘﻴﺒﻪ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻭ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﻗﺒﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﻋﻼ‌ﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﺎﺑﮏ ﺯﻧﮕﻲ ﺩﺭ ﺻﺪﻣﺘﺮﻱ ﺷﻤﺎﻝ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻨﺎﻳﻲ ﺍﺳﻼ‌ﻣﻲ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻴﭻ ﺍﺛﺮﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﻣﻌﻤﺎﺭﻱ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﻲ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﻱ ﺁﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺳﺎﻳﺮ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻳﺎ ﮐﺎﻣﻼ‌ً ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺑﮑﻠﻲ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1328 ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻱ ، ﻗﻄﻌﻪ ﺳﻨﮕﻲ ﺍﺯ ﻳﮏ ﮐﺘﻴﺒﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ ( ﺍﻟﺴﻠﻄﺎﻥ ﺍﻟﻤﻄﺎﻉ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﺎﺭﺱ) ﺑﻪ ﺧﻂ ﺛﻠﺚ ﺯﻳﺒﺎ ﺣﮑﺎﮐﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ ﺧﺎﮎ ﻳﺎﻓﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻟﻘﺐ ﺍﺑﻮﺍﻓﺎﺭﺱ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﺷﺠﺎﻉ ﻣﻈﻔﺮﻱ (759 ﺗﺎ 776 ﻩ. ﻕ) ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺤﻞ ﻳﺎﻓﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻨﺎﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻴﭻ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.                            ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1840 ﻣﻴﻼ‌ﺩﻱ ﮐﺎﺭ ﺩﻭ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﻱ-ﻓﻼ‌ﻧﺪﻥ ﻭ ﮐﺴﺖ.                                     ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ - ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺼﻮﻳﺮ ، ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﻴﻦ ﻳﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ.    ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻏﺮﺑﻲ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ- ﻭﺍﮊﻩ ﻗﺒﻠﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.                  ﺍﮔﺮ ﮐﻤﻲ ﺑﻪ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺑﻨﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻱ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﻱ ﻓﻮﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﻳﮏ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ، ﺍﻳﻮﻧﻴﻪ ﻭ ﻟﻴﺪﻳﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺑﻨﺎ ﺍﺯ ﺍﺑﺰﺍﺭﻱ ﺧﺎﺹ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺁﺛﺎﺭ ﻳﺎﻓﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﺪﺱ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻨﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮ ﻟﯿﺪﯾﻪ ﻭ ... ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ  ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ .  ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﻻ‌ﯾﻞ:  1-  ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﻴﺮﻱ ﺳﻨﮕﻬﺎﻱ ﺗﺮﺍﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺗﺼﺎﻝ ﻫﺎﻱ ﺩﻡ ﮔﻴﺮﻱ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ.2-  ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﺍﺧﻠﻲ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻮﻧﻲ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﺩﺍﺭﺩ.3-  ﻧﺤﻮﻩ ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎ ﻭ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﮕﻲ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﺷﻴﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻭ ﺳﻘﻒ ﺷﻴﺐ ﺩﺍﺭﺩ.4-ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺑﺴﺖ ﻫﺎﻱ ﺁﻫﻨﻲ ﻭ ﺳﺮﺑﻲ ، ﺩُﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﻱ.5- ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﮐﻞ ﺳﺎﺯﻩ .ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﮐﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ، ﻣُﻎ ﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺁﻥ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ. ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺳﺎﺧﺖ ﻗﺒﺮ ﻧﻴﺰ ﮔﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﺨﻤﻴﻦ ﺯﺩ ﮐﻪ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺩﺭ 530 ﻳﺎ 540 ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻴﻼ‌ﺩ ﺑﻨﺎ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ.                                   ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺩﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮔﻮﺍﻩ ﻭ ﺗﺄﻳﻴﺪﻱ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﻣﻌﻤﺎﺭﺍﻥ ﻟﻴﺪﻱ ﻭ ﺍﻳﻮﻧﻴﻪ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ - ﺟﻨﺲ ﻓﻠﺰﺍﺕ ﺍﺯ ﺳﺮﺏ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ- ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﻗﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﻱ ﺧﺎﻟﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎﻗﻲ ﺍﺳﺖ.   ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻳﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺍﺭﻳﺴﺘﻮﺑﻮﻟﺲ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻳﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺩﺭ ﻓﺘﺢ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺰﻧﻔﻦ ﻭ ﻫﺮﻭﺩﺕ ﻭ ﭘﻠﻮﺗﺎﺭﮎ ﻭ ... ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ. ﻗﺪﻳﻤﯽ ﺗﺮﻳﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﻭﯼ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺭﺱ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ۵۰۰ ﺗﺎ۵۱۰ ﻫﺠﺮﯼ ﻗﻤﺮﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ  ﮔﻮﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ  ﻳﺎﺩﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۷۴۰ ﻫﺠﺮﯼ ﻗﻤﺮﯼ ﺣﻤﻴﺪ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺭﺍ ﻋﻴﻨﺎ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺭﻏﻢ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺑﻦ ﺑﻠﺨﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺎ ﮔﻮﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﺴﺘﻮﻓﯽ ﭘﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻏﻴﺮ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼ‌ﻡ ﻳﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺟﻮﺯﻓﺎ ﺑﺎﺑﺎﺭﻭﯼ ﻭﻧﻴﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۴۷۴ ﻣﯿﻼ‌ﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪ. ﻟﻮﺑﺮﻥ (۱۷۰۶ﻡ) ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ ﺷﮏ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺤﻞ ﺑﺮﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻓﻼ‌ﻧﺪﻥ (۱۸۴۱ﻣﯿﻼ‌ﺩﯼ ) ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ . ﻭﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ  ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﻤﻦ ﺷﺎﻩ (ﺷﺎﻩ ﮐﻴﺎﻧﯽ ﺍﻳﺮﺍﻥ ) ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ. ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺣﺴﻦ ﻓﺴﺎﺋﯽ ﺩﺭ ﻓﺎﺭﺱ ﻧﺎﻣﻪ (ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ۱۳۰۴ ﺗﺎ ۱۳۱۱ ﻕ ) ﻣﻴﮕﻮﯾﺪ : ﺑﻠﻮﮎ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻡ ﺍﻟﻨﺒﯽ  ﻳﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻳﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ـ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻳﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﺎﺀ ﺩﻳﻦ ﮔﻮﻳﻨﺪ ـ ﭼﻮﻥ ﻗﺒﺮ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻮﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ  ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻗﺪﻳﻤﯽ ﻋﺠﻢ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﻴﻼ‌ﯼ ﻋﺮﺏ ﺑﺮ ﻋﺠﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻮﮎ ﺭﺍ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻡ ﺍﻟﻨﺒﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻋﺠﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻭ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺭﺍ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻨﺪ . ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۱۱ ﻫﺠﺮﯼ ﺷﻤﺴﯽ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺤﻞ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ  ﺍﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﮐﻴﻬﺎﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻴﺪ : ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﯼ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻋﻮﺍﻡ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ۱۲ ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻣﺒﺪﺍﺀ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ (ﺟﻐﺮﺍﻓﻴﺎﯼ ﻣﻔﺼﻞ ﺍﻳﺮﺍﻥ) ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯿﮑﻪ ﺭﺳﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺷﮑﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺣﺘﯽ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺭﺍ ﻣﻨﺰﻟﮕﻪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻧﺒﯽ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻞ ﺑﺎﺩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻗﺮﻥ ۶ ﻕ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻓﺎﺭﺱ ﺭﺍ ﺗﺨﺖ ﮔﺎﻩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻉ) ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺭﺳﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﻭﺍﺭﺙ ﻣﻠﮏ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ .ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ﺗﺨﺮﻳﺐ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﻭ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﺘﻌﺼﺒﻴﻦ ﺩﻳﻨﯽ ﻭ ﻳﮏ ﺣﺮﮐﺖ ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۶۱۷ﻡ ﺳﻔﻴﺮ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ d.n garcia de silva figvereoa ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻓﺴﺎ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻣﺤﻞ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻳﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .ﺗﺎ ﺳﺎﻝ ۱۸۰۹ ﮐﻪ ﺟﻴﻤﺰ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺳﻔﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۰۵ﻡ ﮔﺮﻭﺗﻔﻨﺪ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺧﻂ ﻣﻴﺨﯽ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﺎﺋﯽ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍﺣﺘﺘﺮ ﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﺴﺘﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﺤﻘﻘﻴﻦ ﺁﻣﺪ .ﺟﻴﻤﺰ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺍﺯ ﺗﻄﺒﻴﻖ ﻣﺘﻮﻥ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻨﮕﯽ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺮﻏﺎﺏ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎ ﻣﻘﺒﺮﻩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۱۰ﻡ ﻭﯾﻠﻴﺎﻡ ﺍﻭﺯﻟﯽ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﻮﺭﻳﻪ ﺭﺍ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۱۶ﻡ ﮐﺮﭘﻮﺭﺗﺮ

تاريخ : 26 / 6 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﭽﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻘﺘﺪﺭﺗﺮﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﺳﺖ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ، ﭘﺪﺭﺵ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﺎﻡ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺟﺰ ﺧﺸﺎﯼ ( ﺷﺎﻩ ) ﻭ ﺁﺭﺷﺎ ( ﻣﺮﺩ ) ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ (( ﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﺍﻥ )) ﺍﺳﺖ.  ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ  ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺳﻦ ﺳﯽ ﻭ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺷﻮﺭﺷﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﻮﺭﺷﻬﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﻗﺴﻤﺖ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﻞ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮔﺸﺖ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻓﺎﺕ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﻭﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ، ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ، ﺷﮑﺴﺖ ﻣﺎﺭﺗﻦ ﺭﺍ ﻣﺎﯾﻪ ﺳﺮﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﻘﯿﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﯾﻮﺭﺵ ﺑﺮﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺘﻬﺎﯼ ﻣﺴﺘﻘﻠﯽ ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺷﻬﺮ ﺑﺮ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.  ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﻮﺭﺵ ﻣﺼﺮ ﻭ ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﺱ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺎﺭﺵ ﺁﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﺭﺷﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭﻣﺼﺮ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﺕ ﻋﻤﻞ ﺑﯽ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺼﺮ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪ، ﯾﻮﻍ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﻥ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﻮﯾﺶ ﻫﺨﺎﻣﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺳﺎﺗﺮﺍﭖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﺻﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﻞ ﻣﺴﺌﻠﻪٔ  ﺑﺎﺑﻞ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ. ﺑﺎﺑﻞ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﯾﻦ ﺍﯾﺎﻡ ﭼﻨﺪ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻃﻐﯿﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺣﺘﯽ ﺯﻭﭘﯿﺮ ﺳﺎﺗﺮﺍﭖ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺎﺗﺢ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﮐﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ، ﺩﺭ ﺑﺎﺑﻞ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻓﻊ ﺷﻮﺭﺵ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻭ ﻗﺴﺎﻭﺕ ﺳﺨﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ، ﺣﺘﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻣﺠﺪﺩ ﺑﺎﺑﻞ ﻫﻢ ﻣﻌﺒﺪ ﻣﺮﺩﻭﮎ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﻭ ﺑﯿﺤﺮﻣﺘﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺭﻓﺖ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺍﺯ ﺷﻮﺭﺵ ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻘﺪﺭﯼ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﯽ‌ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﯼ‌ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ  ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۹۰ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ. ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﻨﯿﺪ.ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﯾﮑﻢ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﻭﺭﻩٔ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺒﺮﺩ ﻣﺎﺭﺍﺗﻮﻥ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻗﺸﻮﻥ ﺑﮑﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﻋﻤﺮﺵ ﻭﻓﺎ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﮔﻔﺖ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺑﺮ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻧﭽﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻮﺱ (ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﭘﺴﺮ ﮔﺒﺮﯾﺎﺱ) ﻭ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺗﺒﻌﯿﺪﯾﺎﻥ ﺁﺗﻨﯽ ﻣﻘﯿﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﺗﻦ ﻫﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ‌ﺟﻮﯾﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﺗﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻣﺎﺭﺍﺗﻮﻥ، ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﺁﺗﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺻﺮﻑ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﻻ‌ﺧﺮﻩ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺑﯽ‌ﺳﺎﺑﻘﻪ‌ﺍﯼ ﺭﺍ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺮﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺭﺗﺶ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﺑﺎﻟﻎ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺗﺠﻬﯿﺰﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﻣﯽ‌ﺷﺪ، ﺗﻬﯿﻪٔ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﻭ ﺁﺫﻭﻗﻪٔ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻬﺎﯼ ﺗﺮﺍﮐﯿﻪ ﻭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯿﻪ ﻣﯿﺴﺮ ﻧﺒﻮﺩ. ﻣﻌﻬﺬﺍ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﭼﻬﻞ ﻭ ﻫﺸﺖ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺭﯾﻦ ﺳﭙﺎﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ، ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪٔ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ۴۸۰ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﺍﺯ ﻟﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. Red pog.svgﺗﻨﮕﻪٔ ﺩﺍﺭﺩﺍﻧﻞTurkey location map.svg ﺑﻪ ﺍﺑﺘﮑﺎﺭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﭘﻠﯽ ﺍﺯ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﺭﺩﺍﻧﻞ (ﻫﻠﺲ ﭘﻮﻧﺖ)، ﺗﻮﺳﻂ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﻣﺼﺮﯼ ﻭ ﻓﻨﯿﻘﯽ (ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ) ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﮎ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺷﻮﺩ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﻞ ﺳﭙﺎﻩ، ﺳﺘﯿﺰﻩ ﺟﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯿﻪ ﻭ ﺗﺴﺎﻟﯽ (ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰ ﯾﻮﻧﺎﻥ) ﻫﯿﭻ ﻣﻘﺎﻭﻣﺘﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﺗﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺗﺰﻟﺰﻝ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯿﮑﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺯ ﺁﺗﻦ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻞ ﻗﺪﻡ ﭘﯿﺶ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺗﻬﯿﻪٔ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺁﻥ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﮐﺮﺩ، ﺑﺎﻻ‌ﺧﺮﻩ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﻔﻮﻕ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﻭ ﺳﯽ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﻤﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺗﺤﺎﺩﯾﻪٔ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ. ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ  ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺩﻭﺭﻩٔ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻭﺳﯿﻊ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﻩٔ ﺳﻮﺍﺭﻩ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ، ﻗﺸﻮﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻪٔ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺑﺎﺭﯾﮑﻪ‌ﺍﯼ ﺑﯿﻦ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺷﻤﻦ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ. ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻗﺸﻮﻥ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺍﻭﺭﯼ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺟﻨﮓ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﺎﺩﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﻭﺯﯾﺪ ﻧﻘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺛﻤﺮ ﻧﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﺟﻨﮓ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪٔ ﻗﻄﻌﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﺎﺗﻤﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻗﺸﻮﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺸﮑﯽ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮕﻪٔ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﭙﺎﻩ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻧﺪ. ﻋﺒﻮﺭ ﺍﺯ ﺗﻨﮕﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﻋﻈﯿﻢ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩٔ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ‌ﺭﺍﻩ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺳﭙﺎﻩ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺍﺳﭙﺎﺭﺗﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪٔ ﺳﯿﺼﺪ ﻧﻔﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺨﺼﺎً ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺗﻬﻮﺭ ﺁﻣﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺗﺎ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻗﻮﻡ ﺭﺍ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ. ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺁﺗﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺁﺗﻦ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻗﻄﻌﯽ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺗﻨﯽ ﻫﺎ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺧﻮﯾﺶ، ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺟﺰﯾﺮﻩٔ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺁﺗﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ. ﻗﺸﻮﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻄﺮﻑ ﺁﺗﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺼﺮﻑ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻼ‌ﻓﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻥ ﺳﺎﺭﺩ ﺗﻮﺳﻂ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۹۸ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ، ﺍﺭﮒ ﺁﺗﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ. ﺟﻨﮓ ﺩﺭ ﺧﻠﯿﺞ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ  ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺁﺗﻦ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ ﺑﻪ ﺩﻓﺎﻉ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻪ ﮐﻮﺭﯾﻨﺖ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﺮﺩ. ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻘﺒﻮﻻ‌ﻧﺪ ﻧﺎﻣﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﻗﺼﺪ ﻓﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺭﺱ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﮑﺴﺮﻩ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﻨﺪ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺭﺍ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻧﺎﻭﮔﺎﻥ ﻣﺼﺮﯼ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﭘﻨﺴﯿﻠﻮﺍﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﮐﺮﺩ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ. ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﺧﻼ‌ﻑ ﮐﺸﺘﯽ‌ﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺻﻒ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺗﻨﮕﯽ ﺟﺎ ﺑﻄﻮﺭ ﺳﺘﻮﻧﯽ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﺁﺗﺶ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﺟﻨﮓ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﮐﺮﺩ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ! ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﮔﻔﺖ: «ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﺣﺪ ﺑﺮ ﺁﺳﯿﺎ ﻭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ.>> ﻧﺒﺮﺩ ﭘﻼ‌ﺗﻪ  ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﭘﻼ‌ﺗﻪ ﺩﺭ ﯾﻮﻧﺎﻥ. ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﻨﯿﺪ.ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻮﺱ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺗﺒﻌﯿﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺁﺯﺍﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺟﻨﮓ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ﺁﺗﻦ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺻﺪﻣﻪ ﻭﺧﺮﺍﺑﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻣﺪ. ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﭘﻼ‌ﺗﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۷۹ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ، ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﭘﻼ‌ﺗﻪ، ﺻﺪﻫﺰﺍﺭ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻭﯼ ﺻﻒ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﻧﯿﻨﯽ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻮﺱ ﻭ ﮊﻧﺮﺍﻟﭙﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ (ﭘﺎﺋﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ) ﺭﻭﯼ ﺩﺍﺩ. ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﭘﯿﺮﻭﺯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﻻ‌ﻭﺭﯼ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺸﺪ. ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺟﻨﮓ، ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺗﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﯽ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻠﯽ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺪﺭ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺩﻭﺭﻩٔ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻧﺒﺮﺩ ﻣﯽ ﮐﯿﻞ ﺑﻮﺩ. ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺑﺤﺮﯾﻪٔ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻣﺎﻏﻪٔ ﻣﯽ ﮐﯿﻞ (ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﻏﺮﺑﯽ ﺁﺳﯿﺎﯼ ﺻﻐﯿﺮ) ﻣﻮﺿﻊ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪٔ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ‌ﻫﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺗﻔﻮﻕ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺍﮊﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺩﺭﻩٔ ﻧﯿﻞ (ﻣﺼﺮ) ﻻ‌ﺯﻡ ﻣﯽ ﺷﻤﺮﺩ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻮﺩ. ﻧﻈﺮ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻭﯼ ﺑﺎ ﺳﯿﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﮐﺎﻣﻞ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺩ. ﺷﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺮ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﻭ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﺮﺩﻧﺪ. ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﮊﻧﺮﺍﻝ ﭘﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ (ﭘﺎﺋﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ) ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩٔ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺻﻐﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﺴﺮ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﻭ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﻮﻗﺖ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ‌ﺷﺪ، ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩٔ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﮐﺮﺩ. ﻫﺪﻑ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺗﻔﻮﻕ ﻭ ﺍﺳﺘﯿﻼ‌ﺀ ﻣﺠﺪﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺍﻓﺸﺎﺀ ﺍﯾﻦ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ، ﻣﻮﺟﺐ ﺭﺳﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﻣﺮﮒ ﭘﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ، ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۷۰ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﺷﺪ. ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﻓﺎﺗﺢ ﺁﺗﻨﯽ ﺟﻨﮓ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺍﺯ ﺁﺗﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺷﻮﺵ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻏﺮﺑﯽ ﻧﺎﻡ ﺁﻭﺭﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ، ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﺑﺴﻔﻮﺭ ﻭ ﺩﺍﺭﺩﺍﻧﻞ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻤﺎﺳﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻭﺁ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﮐﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﻮﯾﺶ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ. ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﻤﻠﮑﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﯾﻮﺭﺵ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺟﺰﺍﯾﺮ ﻏﺮﺏ ﺁﺳﯿﺎﯼ ﺻﻐﯿﺮ، ﻧﻈﯿﺮ ﻗﺒﺮﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﻋﻠﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ  ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺧﺎﻥ ﻋﻠﻞ

تاريخ : 1 / 7 / 1392 ا 10 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﭽﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻘﺘﺪﺭﺗﺮﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﺳﺖ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ، ﭘﺪﺭﺵ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﺗﻮﺳﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﺎﻡ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺟﺰ ﺧﺸﺎﯼ ( ﺷﺎﻩ ) ﻭ ﺁﺭﺷﺎ ( ﻣﺮﺩ ) ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ (( ﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﺍﻥ )) ﺍﺳﺖ.  ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ  ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺳﻦ ﺳﯽ ﻭ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺷﻮﺭﺷﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﻮﺭﺷﻬﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﻗﺴﻤﺖ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﻞ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮔﺸﺖ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻓﺎﺕ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﻭﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ، ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ، ﺷﮑﺴﺖ ﻣﺎﺭﺗﻦ ﺭﺍ ﻣﺎﯾﻪ ﺳﺮﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻓﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﻘﯿﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﯾﻮﺭﺵ ﺑﺮﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺘﻬﺎﯼ ﻣﺴﺘﻘﻠﯽ ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺷﻬﺮ ﺑﺮ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.  ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﻮﺭﺵ ﻣﺼﺮ ﻭ ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﺱ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺎﺭﺵ ﺁﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﺭﺷﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭﻣﺼﺮ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﺕ ﻋﻤﻞ ﺑﯽ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺼﺮ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪ، ﯾﻮﻍ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﻥ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﻮﯾﺶ ﻫﺨﺎﻣﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺳﺎﺗﺮﺍﭖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﺻﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﻞ ﻣﺴﺌﻠﻪٔ  ﺑﺎﺑﻞ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ. ﺑﺎﺑﻞ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﯾﻦ ﺍﯾﺎﻡ ﭼﻨﺪ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻃﻐﯿﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺣﺘﯽ ﺯﻭﭘﯿﺮ ﺳﺎﺗﺮﺍﭖ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺎﺗﺢ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﮐﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ، ﺩﺭ ﺑﺎﺑﻞ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻓﻊ ﺷﻮﺭﺵ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻭ ﻗﺴﺎﻭﺕ ﺳﺨﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ، ﺣﺘﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻣﺠﺪﺩ ﺑﺎﺑﻞ ﻫﻢ ﻣﻌﺒﺪ ﻣﺮﺩﻭﮎ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﻭ ﺑﯿﺤﺮﻣﺘﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺭﻓﺖ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺍﺯ ﺷﻮﺭﺵ ﺑﺎﺑﻞ ﺑﻘﺪﺭﯼ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﺎﺑﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻟﻘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﻩ ﭘﺎﺭﺳﯽ‌ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﯼ‌ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ  ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۹۰ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ. ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﻨﯿﺪ.ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﯾﮑﻢ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﻭﺭﻩٔ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺒﺮﺩ ﻣﺎﺭﺍﺗﻮﻥ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻗﺸﻮﻥ ﺑﮑﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﻋﻤﺮﺵ ﻭﻓﺎ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﮔﻔﺖ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺑﺮ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻧﭽﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻮﺱ (ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﭘﺴﺮ ﮔﺒﺮﯾﺎﺱ) ﻭ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺗﺒﻌﯿﺪﯾﺎﻥ ﺁﺗﻨﯽ ﻣﻘﯿﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﺗﻦ ﻫﻢ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ‌ﺟﻮﯾﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﺗﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻣﺎﺭﺍﺗﻮﻥ، ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﺁﺗﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺻﺮﻑ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﻻ‌ﺧﺮﻩ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺑﯽ‌ﺳﺎﺑﻘﻪ‌ﺍﯼ ﺭﺍ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺮﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺭﺗﺶ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﺑﺎﻟﻎ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺗﺠﻬﯿﺰﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﻣﯽ‌ﺷﺪ، ﺗﻬﯿﻪٔ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﻭ ﺁﺫﻭﻗﻪٔ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻬﺎﯼ ﺗﺮﺍﮐﯿﻪ ﻭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯿﻪ ﻣﯿﺴﺮ ﻧﺒﻮﺩ. ﻣﻌﻬﺬﺍ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﭼﻬﻞ ﻭ ﻫﺸﺖ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺭﯾﻦ ﺳﭙﺎﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ، ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪٔ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ۴۸۰ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﺍﺯ ﻟﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. Red pog.svgﺗﻨﮕﻪٔ ﺩﺍﺭﺩﺍﻧﻞTurkey location map.svg ﺑﻪ ﺍﺑﺘﮑﺎﺭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﭘﻠﯽ ﺍﺯ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﺭﺩﺍﻧﻞ (ﻫﻠﺲ ﭘﻮﻧﺖ)، ﺗﻮﺳﻂ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﻣﺼﺮﯼ ﻭ ﻓﻨﯿﻘﯽ (ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ) ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﮎ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺷﻮﺩ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﻞ ﺳﭙﺎﻩ، ﺳﺘﯿﺰﻩ ﺟﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯿﻪ ﻭ ﺗﺴﺎﻟﯽ (ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰ ﯾﻮﻧﺎﻥ) ﻫﯿﭻ ﻣﻘﺎﻭﻣﺘﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺁﺗﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺗﺰﻟﺰﻝ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯿﮑﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺯ ﺁﺗﻦ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻞ ﻗﺪﻡ ﭘﯿﺶ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺗﻬﯿﻪٔ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺁﻥ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﮐﺮﺩ، ﺑﺎﻻ‌ﺧﺮﻩ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﻔﻮﻕ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﻭ ﺳﯽ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﻤﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺗﺤﺎﺩﯾﻪٔ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ. ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ  ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺩﻭﺭﻩٔ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻭﺳﯿﻊ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﻩٔ ﺳﻮﺍﺭﻩ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ، ﻗﺸﻮﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻪٔ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺑﺎﺭﯾﮑﻪ‌ﺍﯼ ﺑﯿﻦ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺷﻤﻦ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ. ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻗﺸﻮﻥ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺍﻭﺭﯼ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺟﻨﮓ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﺎﺩﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﻭﺯﯾﺪ ﻧﻘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺛﻤﺮ ﻧﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﺟﻨﮓ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪٔ ﻗﻄﻌﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﺎﺗﻤﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻗﺸﻮﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺸﮑﯽ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮕﻪٔ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﭙﺎﻩ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻧﺪ. ﻋﺒﻮﺭ ﺍﺯ ﺗﻨﮕﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﻋﻈﯿﻢ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩٔ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ‌ﺭﺍﻩ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺳﭙﺎﻩ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺍﺳﭙﺎﺭﺗﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪٔ ﺳﯿﺼﺪ ﻧﻔﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺨﺼﺎً ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺗﻬﻮﺭ ﺁﻣﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺗﺎ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻗﻮﻡ ﺭﺍ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ. ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺁﺗﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﺁﺗﻦ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻗﻄﻌﯽ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺗﻨﯽ ﻫﺎ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺧﻮﯾﺶ، ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺟﺰﯾﺮﻩٔ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺁﺗﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ. ﻗﺸﻮﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻄﺮﻑ ﺁﺗﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺼﺮﻑ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻼ‌ﻓﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻥ ﺳﺎﺭﺩ ﺗﻮﺳﻂ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۹۸ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ، ﺍﺭﮒ ﺁﺗﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ. ﺟﻨﮓ ﺩﺭ ﺧﻠﯿﺞ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ  ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺁﺗﻦ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ ﺑﻪ ﺩﻓﺎﻉ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻪ ﮐﻮﺭﯾﻨﺖ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﺮﺩ. ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻘﺒﻮﻻ‌ﻧﺪ ﻧﺎﻣﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﻗﺼﺪ ﻓﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺭﺱ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﮑﺴﺮﻩ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﻨﺪ. ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺭﺍ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻧﺎﻭﮔﺎﻥ ﻣﺼﺮﯼ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﭘﻨﺴﯿﻠﻮﺍﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﮐﺮﺩ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ. ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﺧﻼ‌ﻑ ﮐﺸﺘﯽ‌ﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺻﻒ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺗﻨﮕﯽ ﺟﺎ ﺑﻄﻮﺭ ﺳﺘﻮﻧﯽ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﺁﺗﺶ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﺟﻨﮓ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﮐﺮﺩ. ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺸﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ! ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﮔﻔﺖ: «ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﺣﺪ ﺑﺮ ﺁﺳﯿﺎ ﻭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ.>> ﻧﺒﺮﺩ ﭘﻼ‌ﺗﻪ  ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﭘﻼ‌ﺗﻪ ﺩﺭ ﯾﻮﻧﺎﻥ. ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﻨﯿﺪ.ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻮﺱ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺗﺒﻌﯿﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺁﺯﺍﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺟﻨﮓ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ﺁﺗﻦ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺻﺪﻣﻪ ﻭﺧﺮﺍﺑﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻣﺪ. ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﭘﻼ‌ﺗﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۷۹ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ، ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﭘﻼ‌ﺗﻪ، ﺻﺪﻫﺰﺍﺭ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻭﯼ ﺻﻒ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﻧﯿﻨﯽ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻮﺱ ﻭ ﮊﻧﺮﺍﻟﭙﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ (ﭘﺎﺋﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ) ﺭﻭﯼ ﺩﺍﺩ. ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﭘﯿﺮﻭﺯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﻻ‌ﻭﺭﯼ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺸﺪ. ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺟﻨﮓ، ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺗﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﯽ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻠﯽ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺪﺭ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺩﻭﺭﻩٔ ﺟﻨﮕﻬﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﻧﺒﺮﺩ ﻣﯽ ﮐﯿﻞ ﺑﻮﺩ. ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺑﺤﺮﯾﻪٔ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻣﺎﻏﻪٔ ﻣﯽ ﮐﯿﻞ (ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﻏﺮﺑﯽ ﺁﺳﯿﺎﯼ ﺻﻐﯿﺮ) ﻣﻮﺿﻊ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪٔ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ‌ﻫﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺗﻔﻮﻕ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺍﮊﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺩﺭﻩٔ ﻧﯿﻞ (ﻣﺼﺮ) ﻻ‌ﺯﻡ ﻣﯽ ﺷﻤﺮﺩ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻮﺩ. ﻧﻈﺮ ﻣﺮﺩﻭﻧﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻭﯼ ﺑﺎ ﺳﯿﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﮐﺎﻣﻞ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺩ. ﺷﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺮ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﻭ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﺮﺩﻧﺪ. ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﮊﻧﺮﺍﻝ ﭘﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ (ﭘﺎﺋﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ) ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩٔ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺻﻐﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﺴﺮ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﻭ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﻮﻗﺖ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺳﭙﺎﺭﺕ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ‌ﺷﺪ، ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩٔ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﮐﺮﺩ. ﻫﺪﻑ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺗﻔﻮﻕ ﻭ ﺍﺳﺘﯿﻼ‌ﺀ ﻣﺠﺪﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺍﻓﺸﺎﺀ ﺍﯾﻦ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ، ﻣﻮﺟﺐ ﺭﺳﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﻣﺮﮒ ﭘﻮﺯﺍﻧﯿﺎﺱ، ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۴۷۰ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﺷﺪ. ﺗﻤﯿﺴﺘﻮﮐﻠﺲ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﻓﺎﺗﺢ ﺁﺗﻨﯽ ﺟﻨﮓ ﺳﺎﻻ‌ﻣﯿﺲ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺍﺯ ﺁﺗﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺷﻮﺵ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻏﺮﺑﯽ ﻧﺎﻡ ﺁﻭﺭﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ، ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﺑﺴﻔﻮﺭ ﻭ ﺩﺍﺭﺩﺍﻧﻞ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻤﺎﺳﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻭﺁ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﮐﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﻮﯾﺶ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ. ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﻤﻠﮑﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﯾﻮﺭﺵ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺟﺰﺍﯾﺮ ﻏﺮﺏ ﺁﺳﯿﺎﯼ ﺻﻐﯿﺮ، ﻧﻈﯿﺮ ﻗﺒﺮﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﻋﻠﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ  ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺧﺎﻥ ﻋﻠﻞ

تاريخ : 26 / 6 / 1392 ا 10 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﺳﯽ، ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻟﮕﻮﯾﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻧﯿﺰ ﺍﯾﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺭﺍ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ. ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﺒﺎﺭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺒﺎﻟﯿﻢ،ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻭ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺵ ، ﻣﻮﻇﻔﯿﻢ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﯿﻢ ، ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎ ،ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮔﻮﻧﻪ ﺯﯾﺴﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ... ﻣﺎ ﺑﺮﺁﻧﯿﻢ ﺗﺎ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺗﻤﺪﻥ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﭘﺎﮎ ﻭ ﭘﺮ ﻣﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ. ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻧﮕﺎﻥ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﭘﺮﺗﺎﻝ ﭘﺎﺭﺳﻲ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ  ﺩﻟﮕﺮﻣﻲ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻟﻄﻔﺎ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﺳﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﻨﻴﺪ.

تاريخ : 10 / 6 / 1387 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻼ‌ﻑ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﮐﻪ ﺟﺰ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺛﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ، ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ، ﯾﮏ ﭘﺎﺭﮎ ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﺳﺨﻨﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﻨﮓ ﺣﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺨﻤﻨﺸﯿﺎﻥ ﺁﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ .ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺟﺪﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﻫﺎ ﻳﺎ ﻟﺮ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ. ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺟﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺁﺭﺑﻞ Arbel ﯾﺎ ﮔﻮﮔﺎﻣﻞ Gqugamele ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۳۳۱ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼ‌ﺩ ﻣﺴﯿﺢ ،ﺑﺎﺑﻞ ﻭ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﺮ (ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺱ ﮐﻨﻮﻧﯽ) ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ . ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺑﺨﺶ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺨﺶ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﭘﺎﺭﻣﻦ ﯾﻮﻧﻮﺱ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺟﻠﮕﻪ ﺭﺍﻣﻬﺮﻣﺰ ﻭ ﺑﻬﺒﻬﺎﻥ  ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﻩ ﺳﺒﮏ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ (ﮐﻮ ﻩ ﻫﺎﯼ ﮐﻬﮕﯿﻠﻮﯾﻪ) ﺭﻭﺍﻧﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻨﮕﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﭘﺎﺭﺱ (ﺑﺮﺧﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﮏ ﺁﺏ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ ﺁﺭﯼ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ) ﺑﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ. ﺩﺭﺟﻨﮓ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﭘﺎﺭﺱ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﺍﻧﺪﮎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﭘﺮﺷﻤﺎﺭ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻣﻘﺪﻭﻧﯽ ﺩﻻ‌ﻭﺭﺍﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﻬﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻧﺸﺎﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺳﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻭﺍﺩﺍﺭﻧﺪ . ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ﻭ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﻬﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﮔﺬﺭ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﮕﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻧﯽ ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ . ﭘﺲ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﯼ ﺟﻨﮕﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ Thermopyle ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﯾﮏ ﺍﺳﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺁﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﺍﻫﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺗﻨﮕﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻧﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﭘﺎﺭﺱ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﮔﺮﻓﺖ. ( ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺟﻨﮓ ﻧﯿﺰ ﻋﻤﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﯿﺮ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﻭﺍﻣﯽ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ.) ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﺑﺎ ۴۰ ﺳﻮﺍﺭﻩ ﻭ ۵ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻠﻔﺎﺕ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻦ ، ﺧﻂ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﺷﺘﺎﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺟﻠﮕﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﺎﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ،ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺗﺼﺮﻑ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺗﻌﻘﯿﺐ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻧﺸﺪ ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﭘﯿﮑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﻨﮓ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﻳﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺗﯿﻼ‌ ﻧﻮﺷﺘﻪٔ ﻟﻮﯾﺰﺩﻭﻝ ﺁﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺒﺮﺩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺁﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﻭ ﻧﺸﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺁﺭﯾﻮﺑﺮﺯﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:"ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ."  ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:"ﺷﺎﻩ ﺗﻮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ .ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﻮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺷﺠﺎﻋﺘﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﻨﻢ."  ﻭﻟﯽ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ :"ﭘﺲ ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﻡ" ﻭ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺎ ﻧﯿﺰﻩ ﻭ ﺗﯿﺮ ﺑﺰﻧﻨﺪ.  ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺗﯿﺮ ﻭ ﻧﯿﺰﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻘﻄﻪٔ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺍﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪ.ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻣﺤﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺭﻭﯼ ﻗﺒﺮ ﺍﻭ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ "ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ”*. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﯾﻮﺗﺎﺏ (ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺭﺧﺸﻨﺪﻩ ﻭ ﺑﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ) ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﮐﻪ  ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺳﭙﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ،ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﭙﺎﻩ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺑﺴﺖ .ﯾﻮﺗﺎﺏ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺟﻨﮕﯿﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﯽ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ .   * ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺮﻣﻮﭘﯿﻞ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻼ‌ﻑ ﺁﺭﯾﻮ ﺑﺮﺯﻥ ﮐﻪ ﺟﺰ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺛﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ، ﯾﻮﻧﺎﻧﯿﺎﻥ  ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻟﺌﻮﻧﯿﺪﺍﺱ، ﯾﮏ ﭘﺎﺭﮎ ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﺳﺨﻨﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﻨﮓ ﺣﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ.

تاريخ : 10 / 6 / 1392 ا 8 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
رکسانا، دختر ایرانی که همسر اسکندر مقدونی شد رکسانا (Ruxana) و یا همان رکسانه تلفظ یونانی نامش است. نام او روشنک است، یعنی ستاره ی کوچک. خیلی ها فکر می کنند او دختر داریوش سوم است؛ اما او دختر وخش اورد، فرماندار باختر و یا همان سغد که جایی نزدیک به سمرقند امروزیست بود. او کمتر از چهارده سال دارد که اسکندر در کشورگشایی هایش به ایران می رسد... اسکندر ایران را فتح کرده و داریوش سوم را فراری داد. پس از آن یک به یک از استان های ایران گذشت تا به باختر رسید... باختر آخرین استان ایران بود که به تسخیر اسکندر درآمد و در آن زمان وخش اورد فرماندار آن بود. باختر از استان های ممتاز و برتر ایران به شمار می رفت. وخش اورد تصمیم گرفت که از اسکندر فرمانبرداری کند. به همین دلیل، اسکندر او را به حکومت در باختر ابقا کرد تا همچنان حاکم باختر باشد. برای این که ماندگاری فرمانبرداری وخش اورد به اسکندر پایدار بماند، اسکندر دو پسر از سه پسر وخش اورد را برای خدمت در ارتش خود فراخواند. وخش اورد علاوه بر قبول کردن این درخواست اسکندر، پسر سومش را هم به ارتش اسکندر سپرد. پس از آن، وخش اورد خواست ضیافتی برای اسکندر با تجملات مشرق‌ زمین برپا کند. او با همین مقصود، سی نفر از دختران خانواده‌های درجه یک سغدیان را برای این ضیافت فراخواند. دختر خود حاکم هم جزو آنها بود. این دختر از حیث زیبایی و لطافت همانندی نداشت و به قدری دلربا بود که در میان آن همه دختران زیبا توجه تمام حضار را به خود جلب می‌کرد. بله! او روشنک بود... در این ضیافت، و بر طبق آداب ایرانی، روشنک با روبند می رقصد؛ اما مجبور می شود به درخواست اسکندر، روبند خود را بردارد... اسکندر که با نوشیدن شراب، چیزی که به آن اعتیاد داشت، مست شده بود، از خود بی خود شده و عاشق روشنک شد. پس از مدت زمان کوتاهی اسکندر بلند و بی‌پروا گفت: "باید مقدونی ها و پارسیان با هم ازدواج کنند تا مخلوط شوند و این می تواند تنها راهی باشد برای این که مغلوب شدگان شرمسار و افراد پیروز در جنگ به خود مغرور نشوند." پس از آن اسکندر از شدت عشق در همان مجلس دستور کرد بر طبق عادات مقدونی، یک نان بیاورند؛ او آن را با شمشیر به دو قسمت تقسیم کرده، نیمی را خودش برداشت و نیم دیگر را به روشنک داد تا عهد و پیمان زناشویی بین آنها باشد. مقدونی ها از این رفتار اسکندر ناخشنود شدند؛ زیرا در نظر آنان پسندیده نبود که یک فرماندار ایرانی پدرزن اسکندر گردد. اما آنها به ناچار این را پذیرفتند. پس از این ازدواج، روشنک در بین نفرت از یک دشمن و عشق به یک همسر می ماند... اما سرانجام همانند همه زنان سرزمین پارس، عشق را انتخاب می کند و به خود می قبولاند که او همسر اسکندر است؛ پس باید به شوهرش وفادار باشد. روشنک اسکندر را در لشگرکشی اش به هند در سال ۳۲۶ پیش از میلاد همراهی کرده و سختی راه و جنگ را تحمل کرد. پس از آن اسکندر به سمت شوش گام برداشت. روشنک که حالا کم کم نام او به تلفظ یونانی اش بیان می شود را با نیز خود برد. زمانی که اسکندر به شوش رسید، در آن جا با استاتیرا، یکی دیگر از بزرگزادگان پارسی ازدواج کرد. این بار اسکندر دستور داد تا هشتاد نفر از فرماندهان سپاهش با هشتاد بزرگزاده ایرانی ازدواج کنند. مدتی بعد اسکندر به سمت اکباتان گام برداشت. استاتیرا را در شوش باقی گذاشت و رکسانا را با خود برد. با آن که ستاره شناسان اسکندر را از رفتن به بابل نهی کرده و آن را نحس دانستند، اما اسکندر به بابل رفت... و در آن جا کشته شد. پس از مرگ ناگهانی اسکندر در بابل در سال ۳۲۳ پیش از میلاد، رکسانا فرزند اسکندر را به دنیا آورد و نام او اسکندر چهارم گذاشته شد. پس ازمرگ اسکندر٬ رکسانا و پسرش قربانی دسیسه‌های سیاسی امپراتوری اسکندر شدند. روشنک استاتیرا بیوه دیگراسکندر و دریپتیس خواهر استاتیرارا به قتل رساند.ازآن پس المپیاس مادر اسکندر از رکسانا و پسرش حمایت می‌کرد تا اینکه المپیاس بدست کساندر بقتل رسید. کساندر چون دید که اسکندر پسر اسکندر، بزرگ شده و در مقدونیه گفتگو ازین است که او را از محبس بیرون آورده بر تخت بنشانند، از عاقبت این کار ترسید و نابودی خود را در آن می‌دید. بنابراین به گلوسیاس رئیس محبس نوشت که سر روشنک و اسکندر را ببرد و تن آنها را پنهان دارد و چنان کند که اثری از این دو قتل نماند. این امر اجرا شد و روشنک و پسرش در حدود ۳۰۹ پیش از میلاد با خوراندن زهر کشته شدند

تاريخ : 9 / 6 / 1392 ا 7 بعد از ظهر نويسنده : سام ا
هشدار به جوانان ایرانی چرا و بوسیله چه کسانی این همه دروغ درباره آئین زرتشت ساخته شده. مکیاول سیاستمدار معروف ایتالیائی سده 16 در کتاب «هنر جنگ» مینویسد« اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ او یعنی هویت او را درهم بشکن. و اگر فرهنگ او غیر قابل خرده گیری بود، تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن و با دروغ آنرا از پای در بیاور، چون زمانی که ابزار «راستی» را در دست نداری، دروغگوئی بزرگترین عامل پیروزی است» . این شیوه اتدیشه ای را سده ها پیش از مکیاول، نخست تازیان و سپس تازی پرستان در 00 14 سال گزشته به خوبی ( و با پیروزی نسبی» در مورد ایرانیان برای در هم کوبیدن فرهنگ و هویت آنها انجام داده اند.

ادامه مطلب
تاريخ : 9 / 6 / 1392 ا 10 قبل از ظهر نويسنده : سام ا

 

پایه ستونهای باقیمانده از کاخ اختصاصی کوروش به دلیل نفوذ آب باران به داخل این ستونهای شکسته و یخ بستن و شکسته شدن سنگها در حال تخریبند.

در شمال غربی کاخ بارعام و شمال شرقی بوستان پاسارگاد، بقایای کاخی واقع شده است که مختصات یک بنای مسکونی را دارد به همین دلیل به ” کاخ نشیمن” یا ” کاخ اختصاصی” شهرت دارد. استروناخ، باستان‌شناس نامدار اسکاتلندی و از کاشفان بازمانده‌های پاسارگاد این کاخ را کاخ P نامیده است.

متا آغاز سده بیستم چون تنها یک جرز سنگی از این کاخ بیرون از خاک بود، آن را “کاخ جرزدار” نیز می نامیدند. کف بندی این کاخ از ویژگیهای قابل توجه آن است و مرمت های انجام شده در دوره هخامنشی نیز در آن دیده می شود به طوری که هرجا رگه ای در سنگ ایجاد شده آن را تعمیر کرده اند اما باقی مانده های این مجموعه در اثر بی توجهی و گذر زمان در حال از بین رفتن است.

آب باران در فصل های بارندگی و سرما به داخل پایه ستونها می ریزد

سلیمان محمودی، کارشناس میراث فرهنگی،یکی از عوامل تخریب سنگهای باستانی را آب باران عنوان می کند و می گوید: برخی از سنگهای باستانی به حدی قدرتمند هستند که با هیچ عاملی به زودی تخریب نمی شوند اما همین سنگ ها با آب باران به سرعت از هم می پاشند. شاید در نظر اول کسی باورش نشود که آب باران یکی از بدترین عوامل تخریب سنگهاست اما چون آب روان است می تواند به راحتی در هر جرز و شکاف و درزی وارد شود و شکاف سنگ را بیشتر کند.

وی ادامه داد: اگر آب باران نفوذ کرده در داخل سنگ، یخ بزند، باعث فشار آمدن به شکاف شده و آن درز را بیشتر باز می کند انقدر که ممکن است بخشی از سنگ را به مرور بشکند.

این کارشناس میراث فرهنگی بیان کرد: کاخ اختصاصی کوروش در فضایی باز قرار دارد و بارندگی های اخیر نیز باعث نفوذ آب به داخل پایه ستونهای این کاخ و در نتیجه از هم پاشیدگی آنها می شود. برخی بر این باورند که باید روی این مجموعه سقفی به عنوان پوشش قرار بگیرد تا از نفوذ آب باران به داخل این سنگ ها و یخ بستن آن جلوگیری شود ولی برخی دیگر معتقدند که منظر آن از بین می رود.

به نظر می رسد هنوز راه حل مناسبی برای نگهداری از کاخ های باقی مانده باستانی توسط متولیان حفاظت از میراث فرهنگی ارائه نشده و این بناها مدتهاست زیر برف و باران زمستانی رها شده‌اند.

آبگرفتگی شدید محوطه تخت جمشید در فصل زمستان سال گذشته

به گزارش مهر،مشکل نفوذ آب باران در سنگهای باستانی محوطه های تاریخی پیش از این نیز مطرح شده بود به نحوی که خبرگزاری مهر زمستان سال گذشته نیز از آبگرفتگی در مجموعه تخت جمشید و نفوذ آب در سنگهای این مجموعه باستانی خبر داده بود اما دریغ از تدبیر و اقدامی عاجل…

به نقل از ایران ویج



تاريخ : 24 / 6 / 1392 ا 10 قبل از ظهر نويسنده : سام ا
تاريخ : 31 / 5 / 1398 ا 5 بعد از ظهر نويسنده : سام ا

کورش

كورش درمیان قومی چوپان و كوهستانی و در دشت های فراخ و كوهستان های بلند پارس زاده شد و ازمیان خاندان هخامنشی، كه رهبران پارسیان از آن برخاستند، بیرون آمد.



ادامه مطلب
تاريخ : 10 / 5 / 1392 ا 5 بعد از ظهر نويسنده : سام ا

 

 

[تصویر: jfiy9p56k9zxclqszu15.jpg]

 

 

به گزارش سایت گارنا:چندی پیش موجودی (عکس بالا) در سواحل آمریکا

 

 

پیدا کردند که دانشمندان را بسیار متعجب کرده.و آن ها هنوز پی تحقیقاتی

 

 

بروی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید

 

 

که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد.احتمال می

 

 

رود در آن زمان در خلیج همیشه فارس این موجود زندگی میکرده که پس از

 

 

مرور زمان نسلش منقرض شده.

 

 

از دندان های این موجود عجیب و قریب معلوم است که او هم میتواند یکی

 

 

از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و

 

 

یا کوسه است.البته شاید به حد نهایی رشد نرسیده باشد و عکس مربوط

 

 

به نوزاد حیوان باشد و این فرضیه را میسازد که در حد نهایی رشد شاید

 

 

خیلی بزرگتر از نهنگ باشد!!!!!

 

 

این موجود به احتمال 99% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و

 

 

حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده.زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های

 

 

خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای که از هر

 

 

موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود البته در نظر داشته

 

 

باشید تمامی نظرات فرضی می باشد ، ظاهرا موجو نوزاد می باشد و یا

 

 

اینکه زندگی در آب او را اینگونه نشان می دهد.

 

 

ضمنا در آرم شرکت هواپیمایی ملی ایران (هما) هم دیده می شود.

 

 





تاريخ : 6 / 3 / 1391 ا 1 بعد از ظهر نويسنده : سام ا

بارها تاکید کردیم و بازهم میگوییم:

***این وب هیچ نظام و گروه و پادشاهی را نقض نمیکند و از هیچ نظام و

رهبر و پادشاه (به جز کوروش بزرگ و چند تن از پسرانش) و دینی طرفداری

نمیکند!***

ولی

تصاویر و مطالب و شاهدان عینی کوروش در زمان حاضر و پادشاهان پیشین

را اینگونه نمایش میدهند:

 

گذشته

نقش آرامگاه کورش بزرگ روی اسکناس ۵۰۰ ریالی دوره رضاشاه پهلوي

 

 

حال



تاريخ : 1 / 1 / 1391 ا 1 بعد از ظهر نويسنده : سام ا



تاريخ : 4 / 1 / 1391 ا 4 بعد از ظهر نويسنده : سام ا
تاريخ : 1 / 1 / 1391 ا 9 بعد از ظهر نويسنده : سام ا

1 - آيا از وضع ايران در حال حاضر راضی هستيد ؟

الف) بله                           ب) خير

 

2 - آيا خود را يک وطن پرست می دانيد ؟

الف) بله                           ب) خير

 

3 - در حال حاضر اگر ايران با يک کشور خارجی وارد جنگ بشود آيا به جبهه می رويد ؟

الف) بله                           ب) خير

 

4 - بزرگترين مشکل ايران را در حال حاضر چه می دانيد ؟

الف) اقتصادی                   ب) فرهنگی                      ج) سياسی                        د) اجرايي

 

5 - دوست داشتيد صلابت ايران در حال حاضر مانند چه دوره تاريخی بود ؟

الف) باستان                      ب) صدر اسلام                  ج) ورود شيعه                   د) قبل از معاصر

 

6 -  محبوب ترين سلسله ی تاريخی در ايران از نظر شما کدام است ؟

الف) هخامنشيان                 ب) ساسانيان                     ج) طاهريان                      د) صفويان

 

7 - منفور ترين سلسله ی تاريخی در ايران از نظر شما کدام است ؟

الف) مغولان                     ب) سلوکيان                     ج) امويان             د) قاجاريه

8 -  زيبا ترين واقعه ی تاريخی در ايران کدام است ؟

الف) ورود اسلام                 ب) اخراج سلوکيان ج) ورود شيعه                   د) انقلاب اسلامی

 

9 - زشت ترين واقعه ی تاريخی در ايران کدام است ؟

الف) حمله ی اسکندر           ب) ورود اعراب     ج) حمله ی مغول    د) انقلاب ايران

 

10 - محبوب ترين فرد تاريخی در ايران از نظر شما چه کسی است ؟

الف) کوروش کبير             ب) شاه عبّاس                   ج) امير کبير                     د) آيت الله خمينی

 

11 - منفور ترين فرد تاريخی در ايران از نظر شما چه کسی است ؟

الف) اسکندر                     ب) چنگيز خان      ج) تيمور لنگ                   د) محمّد رضا پهلوی

 

-----------------------------------------------------------------------------------------

۱ - برای جواب دادن به سوالات در پيام ها ی نظر بدهيد .

۲ - اگر جواب مورد نظر خود را پيدا نکرديد میتوانيد جواب ديگری را ضميمه کنيد .

با تشکّر



تاريخ : 3 / 5 / 1391 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا

ظهور باستانگرايي آريايي در قرن نوزدهم و گسترش آن در دوره پهلوي ارتباط تنگاتنگي با هدفهاي استعماري بريتانيا در ايران داشته است. سياستگزاران انگلستان به منظور توجيه سلطه و حضور همه‌جانبه خود در ايران موج باستانگرايي آريايي و تمركز مطالعات تاريخي بر روي 2500 سال تاريخ شاهنشاهي را گسترش داده به طوري كه تمدن 4000 ساله پيش از هخامنشيان و تاريخ 14 قرن حضور اسلام در ايران به بوته فراموشي سپرده شد.

     دست اندركاران جشنها در راستاي اهداف خاص خود كه به نحوي ظريف با آرمانها و اهداف صهيونيسم پيوند داشت حاضر شدند بنياد شاهنشاهي را كه از دوره مادها در ايران سابقه داشت به كورش كه در نزد يهوديان، مسيح موعود يا مشياه نام گرفته بود پيوند نمايند. چنانچه در مرداد ماه سال 1340 جشن 2500 ساله آزادي يهود در اسرائيل برپا شد و سومين كنگره يهود به سپاسگزاري از كورش اختصاص يافت و آهنگسازان اسرائيل آهنگي براي كورش تهيه كردند كه بعدها در جشنهاي شاهنشاهي نيز مورد استفاده قرار گرفت.

     انديشه آريايي و اعتقاد به يك پادشاه مقتدر و يك ديكتاتور مصلح از اصول ايدئولوژي حكومت پهلوي بود و اشخاصي نظير محمدعلي فروغي كه خود از دست‌پروردگان مكتب جلال‌الدين ميرزا و ميرزا ملكم خان و... بود به تبيين آن پرداختند و بدين سان جلوس كورش هخامنشي بر اريكه قدرت مبدأ تاريخ ايران قرار گرفت و اين جريان در دو دهه پاياني حكومت پهلوي شدت گرفت. چنانچه بر اثر خودبزرگ‌بيني، برتري‌جويي و كسب وجهه بين‌المللي محمدرضا پهلوي بنا بود جشنهاي 2500 ساله درسال 1340 برگزار شود و بارها به علت وضعيت بغرنج اقتصادي و مضيقه مالي دولتي به تعويق افتاد.

     بالاخره محمدرضا پهلوي در مهر ماه سال 1350 به روياهاي خود جامه عمل پوشاند و يكي از عظيم‌ترين و پرهزينه‌ترين جشنهاي تاريخ معاصر ايران و جهان را در تخت جمشيد شيراز در كنار آثار به جا مانده از كاخهاي پادشاهان هخامنشي برگزار نمود و شهرك مدرني بنا كرد كه همه چيز آن ازساختمان گرفته تا مبلمان، غذاها و... غيرايراني بود. در اين جشن 24 پادشاه و امير عرب، 5 ملكه، 21 شاهزاده، 16 رئيس‌جمهور، 3 نخست‌وزير، 4 معاون رئيس‌جمهوري و 2 وزير خارجه از 69 كشور جهان و دهها تن از شخصيتهاي علمي، هنري، فرهنگي و نمايندگان رسانه‌هاي خبري ايران و جهان حضور داشتند.

 

---------------------------------------------

منابع و مآخذ:

1. فصلنامه تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره پنجم، بهار 1377.

2. جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي به روايت اسناد ساواك و دربار: بزم اهريمن. شهريور 1377.

3. از دوران شكوهمند كورش تا عصر پرافتخار پهلوي. كميته انتشارات و تبليغات حزب مردم شهرستان كرج، آبان 1350.



تاريخ : 1 / 1 / 1391 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا

کوروش ( سيروس در انگليـسي، و کوروس در يوناني ) در تاريخ يکي از چهرهاي شاخص شناخته شده است.  موفـقـيت او در شکل گيري امپراطوري هخامنشي، نـتـيجه و آميزه اي از هوشياري و مهارتهاي او در ديـپـلماسي و نظامي گري؛ و همچـنـين خلق و خوي او و داشتن دانايي  و درايت کامل او از کشور بود.  ايرانـيان او را " پدر " ؛ و يونانـيان، با آنکه کوروش کشور آنها را گرفته بود، او را مانند يک مرد قانونگذار و قانون نگر مي ديدند؛ و يهوديان به او مانند يک روحاني مقدس احترام مي گذاشتـند

آرمانها و ايده آل هاي او بسيار بالا بود؛ و به هيچ کس اجازه و حق قانونگذاري نمي داد مگر اينکه آن کس از لحاظ توانمندي از آنچه که دارد بالاتر باشد.  از لحاظ يک رئيـس و مدير و مجري، فراست و بـيـنش زيادي داشت، و خودش را يک شخص باهوش و معـقول نشان داده بود و در نـتـيجه ميتوانست راحتر از جهانگشايان گذشته قانون بگذارد.  

انسانـيـت او مساوي بود با آزادي با افتخار، که همين باعـث مي شد که او مردم را در يک سطح نگاه کند، که همين شخصيـت او باعـث شد که بقيه شاهان هم به او نگاه کرده و دنـباله رو او شوند. 

تاريخ حتي از اين هم فراتر رفتـه و به او لقب هايي مانند نابغـه، سياستمدار، مدير و رهبر تمام مردها، و اولين مُبلغ و متخصص در فن لشکر کشي و تدابـيـر جنگي داده است.  کوروش براستي و حقيـقـتاً که لياقت دريافت کلمه " کبـيـر " را دارد. 

کوروش کبـير بعـد از پـيروزي بر آستـياگ، آخرين پادشاه ماد، در 550 قبل از ميلاد به قدرت رسيد.  بعـد از چندين پـيروزي بر پادشاه ليدي ( ترکيه کنوني )، کروسيوس، در 546 قبل از ميلاد، و بعـد از موفـقـيت يک رشته عـمليات جنگي بر عـليه بابل در 539 قبل از ميلاد، کوروش بـنـياد يک امپراطوري عـظيم را گذاشت؛ که از درياي مديـترانه در غـرب شروع و تا شرق ايران، و از شمال از درياي سياه تا به کشورهاي عـربي بود.

کوروش در سال 530 قبل از ميلاد در جنگي که در شمال شرقي امپراطوري اش داشت، کشته شد.  گزنـفون در نوشته هاي خود گفته : " او توانايي توسعـه دادن از ترس از خود را در قسمتي از دنـيا داشت، که همه را متحـير بکند، و هيچ کسي کاري که به زيان و ضرر او باشد انجام نمي دهد. تمام خواسته هاي مردم را که انگار به او الهام شده بود انجام مي داد و هر کسي آرزو داشت که در امپراطوري او زندگي کند ".  



تاريخ : 1 / 1 / 1391 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا

داريوش ، پادشاه سلسله ی هخامنشی ، از سال پانصد و بيست و يک الی چهارصد و هشتاد و شش قبل از ميلاد سلطنت کرد . وی پس از سرکوب های داخلی پارسی ها ، به مصر و سپس با گذشتن از تنگه ی بسفر به تراکيای شرقی لشکر کشيد ؛ امّا پس از چند هفته پيشروی در روسيه ، مجبور به بازگشت شد . در زمان داريوش کشور هند ضميمه ی ايران شد . از مهم ترين رويدادهای اين دوران ، شورش       شهر های يونيا بود . در لشکر کشی اوّل کاری از پيش نرفت ، امّا در جنگ دوم ايرانيان شکست خوردند . اين شکست برای امپراطوری اوّل و بزرگ جهان چيزی کمتر از گزش يک زنبور او را تهديد کرد ولی به نظر طرف مقابل يک پيروزی ارزشمند بود . داريوش به رغم قدرت فراوان و فتوحات بسيار ، قبل از سرکوب شورش مصر و ادامه جنگ با يونانيان درگذشت و پسرش خشايارشا ، جنگ با يونانيان را ادامه داد . سازماندهی داريوش در ايران ، نه تنها تا اواخر امپراطوری هخامنشيان ادامه يافت ؛ بلکه از سوی اسکندر و نيز اشکانيان مورد تقليد قرار گرفت . وی نمايندگانی به کابل و سند ، تا اقيانوس هند در شرق و سيسيل و ايتاليا در غرب فرستاد . کشتی های ايران ، پس از حفر کانالی از رود نيل تا سوئز ، از طريق دريای سرخ تا مصر رفت و آمد می کردند . تاسيس چاپارخانه (پست) و ضرب سکه ی طلا از ديگر اقدام های اوست .آرامگاه وی در نقش رستم ، نزديک تخت جمشيد واقع شده است .

 

نثارش باد عشق و ايمان ،

هر کس قلبش برای ايران و ايرانی می تپد .

دروازه ی ملل



تاريخ : 3 / 1 / 1391 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا

سپاه جاويدان
پيش از داريوش ايران سپاه منظمی نداشت و ارتش آن بصورت افراد غير حرفه ای اداره می شد . داريوش به تشکيل سپاه جاودان پرداخت که شمار ايشان به ده هزار تن می رسيد . در هر شهر پادگانی وجود داشت که در ارگ آن شهر جای داشتند و فرماندة آن دژها را ارگبد می گفتند .
لشکر ايران به دو دستة پياده و سواره تقسيم می شدند و مسلح به تير و کمان و نيزه و شمشير و زوبين و خنجر و کمند و سپر و کلاهخود و زره بودند .
اسب و فيل و شتر را هم زمان در جنگ بکار می بردند .
ايرانيان در تير اندازی مهارت داشتند چنانکه هرودت می نويسد : پارسيان از کودکی به فرزندان خود سه چيز می آموختند که :

·         راست بگويند .

·         راست بر اسب سوار شوند .

·         راست تير بيندازند .

از زمان داريوش دوم ، جنگاوران يونانی نيز بعنوان مزدور در ارتش ايران راه يافتند و همين امر باعث تن پروری ايرانيان و انحطاط ارتش ايشان گرديد .
در ايران از زمان کوروش گردونه های جنگی نيز به کار می رفت . چرخهای اين گردونه ها غالباً مجهز به داسهای برنده بودند .

نيروی دريايی :

در زمان هخامنشی ايران به دستياری رعايای فينيقی و يونانی خود دارای نيروی دريايی مهمی گرديد . اين نيروی ايران مرکب از سه گونه کشتی بود  :
اول - کشتيهای جنگی که پاروزنان آن در سه رديف يکی بالای ديگری قرار می گرفتند .
دوم - کشتيهای دراز که برای حمل و نقل اسبها و سواره نظام بکار می رفت .
سوم - کشتيهای کوچکتر که برای حمل و نقل خوار و بار استعمال می شد  .

 
 کشتی جنگی سواره نظام



تاريخ : 25 / 3 / 1391 ا 11 قبل از ظهر نويسنده : سام ا

از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان ” فره وشی” یا ” فروهر” نام دارد که قدمت آن بیش از ۴۰۰۰ سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره هایشاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :

۱- قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند .

۲- دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش “دادار هستی اورمزد” خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در ۴۰۰۰ سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .

۳- چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند .

۴- بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است .

۵- سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان “اشو زرتشت” دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک ، گفتار نیک ، پندار نیک ایرانیان است .

۶- در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به ” دایره روزگار” و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .

۷- دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست ” سپنته مینو” که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری انگره مینو” که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک ، گفتار نیک ، پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .

۸- انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از ۴۰۰۰ سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک ، گفتار نیک ، پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .

این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم

نویسنده سام 09168906112.



تاريخ : 2 / 2 / 1391 ا 7 بعد از ظهر نويسنده : سام ا

در کوچه های شهرمن مردانگی ویران شده 

                                                اعدام هم کیشان من  پایان هر طوفان شده

ای رهگذ ر بشنو زمن  اینجا در این ماتم سرا

                                                   در زیر ضرب چکمه ها آزاد گی پنهان شده

 از شرم این آوارگان این تازیان دد سرشت  

                                                    در ذهن هم خونان من تاریخ ما ویران شده

بشنو زمن ای رهگذر برگرد از این خانه برو

                                                     اینجا کنار نعش گل پروانه  بی ایمان شده

 ای رهگذر این ناله را به گوش عالم برسان

                                                  خاک من آن ملک کیان بازیچه ی دیوان شده



تاريخ : 14 / 2 / 1391 ا 7 بعد از ظهر نويسنده : سام ا

ی وطن ای یادگار کاوه و خشم فریدون

                                                    ای که از تو پا گرفته صد هزاران مرد میدون

ای وطن ای کاخ پر نقش و نگار تخت جمشید

                                            ای که هرجا مانده از تو روشنی در قلب خورشید

ای وطن ای باغ پرآیینه ی پردیس کوروش 

                                                 ای که نامت سربلند از آرش و تندیس کوروش

 ای وطن ای خانه ی اجدادی جمشید جاوید

                                             ای که افکار خردمندان تو بر سینه ی بیگانه تابید

کن گواهی از هجوم تازیان بی سرو پا

                                                      از سقوط سرفرازی های دین و ملک دارا



تاريخ : 29 / 5 / 1391 ا 7 بعد از ظهر نويسنده : سام ا

بگو ای خداوند جان و خرد                            بگو با من از مکر دیوان و دد

بگو خاک من از چه ویران شده                     لگد مال  سم ستوران  شده

بگو ای خداوند جان آفرین                           بگو با من از خاک ایران زمین

که ماوای من ملک تازی نبود                         بجز نیکی و سرفرازی نبود

که علم و خرد زاده ی پارس بود                      دل آدمی غرق در یاس بود

بزن نعره ای دل که طوفان شده                    کنام کیان خاک موران شده

دگر نامی از رستم و کاوه نیست              کنون مرد این بوم آزاده کیست

خرد مرد واین خانه  ویران شده                  تهی  از سران و دلیران  شده

بگو ای خداوند جان آفرین                           بگو با من از خاک ایران زمین

بگو خاک من از چه ویران شده                    لگد مال  ثم  ستوران  شده



تاريخ : 14 / 12 / 1391 ا 7 بعد از ظهر نويسنده : سام ا
.: Weblog Themes By RozSkin :.